سالهاست نظام جمهوری اسلامی ایران در عرصه هنر و سینما رخنه کرده و خصوصیسازی، تمامیتخواهی و کنترلگری نظام فضای «سینمای مستقل و سینمای زیرزمینی ایران» را مسموم کرده است.
سازمانهای زیر مجموعه دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی ایران جهت بقا و ارتقای نیروی کنترلگر برای ایجاد شکاف مابین هنرمندان و سینماگران، مخالفِ دست ساز خود را میسازند و همچنین اندیشه هنر و سینمای مستقل را به گونهای که میخواهند در جامعه عرضه کرده و از شکاف و سردرگمی ایجاد شده، مخالفِ دست ساز خود را به خورد رسانهها و جشنوارههای بینالمللی میدهند تا از چنین مسیری به سرمایههای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی کلان نیز دست پیدا کنند.
استقلال اندیشه و مالی در تولید اثر سینمایی یکی از بزرگترین خطرات برای نظام حاکم است. به همین جهت حکومت اسلامی ایران با خصوصیسازی سرمایههای سینمایی و در اختیار گذاشتن سرمایههای کلان به واسطه سازمانهای زیر مجموعه دولتی مفاهیم سینمای مستقل را به کلی تخریب کرده است. دولت سرکوبگر با در اختیار گرفتن ایدئولوژی مسلط به تصویر و سینما که مخاطبین گستردهتری را در برمیگیرد و امکان شکل دهی افکار عمومی را دارد، در هر لایهای در هنر و بخصوص سینما نفوذ کرده تا تمام مراحل تولید و پخش سینما را تحت سیطره خود قرار دهد. نظام توتالیتر و کنترلگر حاکم به کنترل فضای تولید و ساخت و پخش آثار سینمایی بسنده نکرد. از آنجا که سینما را یکی از نمایندگان نظام جمهوری اسلامی و ایران در عرصه جهانی میدانست در طی بیست سال اخیر به فستیوالها و روابط بین المللی توسط مدیوم سینما نفوذ کرده و در عرصه جهانی تلاش کرد تا اعتبار بین المللی را جهت ارتقای موجودیت نظام حاکم کسب کند و عادی سازی شرایط حاکم را به نمایش بگذارد. در این دوران سینمای ایران همواره نمایندگانی در عرصهی فستیوالهای جهانی معرفی کرده است که ذاتا فیلمها با ایدئولوژی اسلام سیاسی حاکم فاصله نداشته بلکه در خدمت بازتولید تفکرات پدر سالاری و مردسالاری، زن ستیزی و دگرستیزی با ظاهری مخالفخوان قرار داشته که تقویت همان زیرساختهای نظم حاکم بوده است. یکی از نمونههای بارز این نوع سینما فیلم «برادران لیلا» ساخت «سعید روستایی» است.
نظام و سیستم وزارت ارشاد با سانسور، توقیف وعدم شفافیت پیچیدگیهای غیر قابل پیش بینی را در سینمای ایران حاکم کرده است. خصوصیسازی فضای تولید سینما ماجرا را بسیار پیچیدهتر کرده است. نظام مسلط و کنترلگر، توقیف و سانسور در تصویر برایش کفایت نکرد و در جهت ارتقای اهداف و عملکردش طی سالهای گذشته دو فیلمساز«محمد رسول اف و جعفر پناهی» را در مسیر ساخت فیلمی به اصطلاح زیرزمینی دستگیر کرد. شگردهای سیاسی مابین زندان و سینما تصویر تازهای به جهان غرب داد و همچنین بازیهای رسانهای و بین المللی دستاوردهای بیشماری را همچون جوایز و سرمایههای شخصی برای دو فیلمساز نامبرده به ارمغان آورد به طوری که چهرهای جهانی از سلبریتیهای فیلمساز- سیاسی ساخت.
سالهاست که دستاوردهای سینمای ایران با اسارت سازندهی فیلم، ممنوعالخروجی و توقیف فیلم گره خورده است. نظام با مخدوش کردن هویت فیلم و اندیشه مستقل، آزادی بیان و اجرای ایدهها و خلاقیت را در مسیر فیلمسازی از فیلمسازان و سینمای مستقل سلب کرد و به گونهای فریبکارانه فیلمسازان و مخالفان دست ساز خود را وارد عرصه جهانی کرد و این محدودیت، محرومیت، ممنوعالخروجی و احکام سنگین زندان بود که در تصویر سینما انعکاس پیدا کرد و قضاوت در اثر را تحت تاثیر قرار داد. اکنون زندان بودن، توقیف فیلم، عدم مجوز، ممنوع الخروجی فیلمساز، بازی با حبسهای خانگی و حکمهای عجیب و غریب است که در مدیای جهانی مرکزگرا عاملیت اصلی موفقیت فیلمها و دیده شدن اثر میشود و امکان قضاوت اثر را دور از این هیاهوی جنجالی که ایجاد کنندهی آن نظام حاکم است را گرفته و از حقانیت مفاهیم اصیل سینمای مستقل و اندیشهی مستقل میکاهد.
حال پرسش اصلی این است که نظام جمهوری اسلامی تجربهی دو فیلمساز «محمد رسول اف و جعفر پناهی» را با حکمهای ناشایست غیر انسانی حبس و زندان داشته و همچنین شاهد بوده است که توقیف، حبس، زندان و ممنوع الخروجی عاملیت اصلی ساخت چهرههای جهانی از این دو فیلمساز است و همچنان در طی سالهای ممنوع الکاری و ممنوع الخروجی به فیلمسازی ادامه دادهاند و هر دو سال یک فیلم در فستیوالهای الف جهانی عرضه کردهاند و موفق به دریافت جوایز فرهنگی و اقتصادی بیشماری هم شدهاند. با توجه به چنین تجربهی پر هزینهای برای سیستم نظام جمهوری اسلامی باید پرسش کرد چطور همان مسیر و حکمهای غیرانسانی توقیف ، حبس، زندان و اسارت را برای «سعید روستایی» تکرار میکنند؟