مترجم شایلین اسدللهی
فیلمساز مصری در سال ۱۹۶۱ در قاهره متولد شد و در آنجا به زندگی و کار خود به عنوان یک هنرمند
دغدغهمند ادامه داد. پدرو مادر او روزنامه نگار و فعال سیاسی بودند، او در خانهای که دارای گرایش سیاسی پیشرو در زمان خود بود بزرگ شدهاست و به هنرو فرهنگ عامه مردم علاقه داشت. کامل قبل از اینکه در سال ۱۹۹۰ توجه و علاقه خود را به سینما معطوف کند، در دانشگاه، میکروبیولوژی و شیمی خواندهاست. کامل به عنوان دستیار کارگردان با فیلمسازان برجسته مستقلی از جمله عطیات العبنودی، یوسف شاهین و یسری نصرالله کار کردهاست. همچنین تجربه ساخت فیلمهای مستند و داستانی بسیاری دارد. هنگامی که کامل برای اولین بار در سال ۲۰۰۰ شروع به کار بر روی پروژههای خود کرد، متوجه شد که عرصه تولید، توسط مردان اشباع شده و فضا و فرصتهای زیادی برای کارگردانان جدید و موضوعاتی که عوام پسند و مطلوب حکومت ها نباشد، نیست. درنهایت، او به این نتیجه رسید که در پرداختن به موضوعات جسورانه، اغلب تابوشکن به حاشیهی گفتمان مرسوم مردمان و فضای حاکم بر جامعه با محدودیت مواجه خواهد بود. البته که امیدوار بود در پروژههایش مشارکتی از طرف سرمایه گذاران سرشناس مستقل صورت بگیرد و نیز از طرفی باید ریسک تولید فیلمهای کمهزینه خود را هم به تنهایی میپذیرفت .(یک سالاد مصری) اولین فیلم او، با این روحیه مستقل سرکش ساخته شدهاست. کامل پس از تقریباً پنج سال کار در تنهایی، در مرحله پیش تولید این داستان خانوادگی با شرکتهای تهیهکنندههای مستقل همکاری کرد.
یادداشت کارگردان
برایم واضح شد که تاریخ ما در خانههایی که در آنها زندگی میکنیم، جاسازی شده است، و ما تحت تأثیر و در بستر همین ساختمانهای ساده که توانایی مقاومت در برابر توهین و ظلم را دارند، شکل گرفتهایم.” (اخماتو انگور، “لعنت کافکا”)
به این مطلب میتوان اشاره کرد منابع الهام اصلی این فیلم به اندازه کافی ساده بود: عشق به داستانهای خانوادهام و آرزوی به اشتراک گذاشتن آنها. این یک پروژه داستانی بود. اما انرژی مولدی که در نهایت مرا به سمت تولید این ماجرا سوق داد، پیچیدهتر بود. مادر توانمند و جوانم را دیدم که پیر شد و برادرزاده ۱۰ سالهام زیر سایه بمباران دیشهای ماهواره و اخبار درباره دیگر فرهنگها و تمدنها رشد کرده بود. این اتفاقات و عواقبش باعث شد که ترکیبی از امید و ترس مرا فرا بگیرد. داستانها وتجربههای مادرم، که در قرن بیستم شکل گرفته و به آن بستر بافته شدهاند، هرگونه درک مستقیم از رویدادهای تاریخی را که در طی آن زمان اجرا شدهاند، مخدوش کرده بودند و تقریباً همیشه استثنایی از همگونی تقلیلدهندهای را به ما یاد آوری میکند که چگونه تاریخ را ببینیم. در خانواده من، مذاهب و فرهنگها زمانی ازدواج میکنند که به نظر میرسد در عرصه جهانی از هم طلاق میگیرند. در دنیایی که هویت خانوادهام در موقعیتهای آشتیناپذیری فشرده میشود، قبل از اینکه دوباره مجبور به عذرخواهی شوم و اسطوره انقراض آن محقق شود، نیاز داشتم تاریخم را مستند کنم. اما همانطور که مادرم داستانهایش را تعریف میکرد، متوجه شدم که فیلم نمیتواند صرفاً بازیابی گذشته ارزشمند ما باشد و همچنین متوجه شدیم که با دیوارهای حاشا و سکوت برخورد خواهیم کرد. بدون مواجهه با تابوهای امروزمان، داستانهای مادرم به خاطرههای مخدوش (مفروض به درک فراتر از زمان وقوع ) و دلتنگی خلاصه میشود. بنابراین فیلم داستانی من شاهد روایتی داستانی جدید در ساختاری تابوشکن و متفاوت بود – داستانی در مورد تلاش خانوادهام برای بالا رفتن از دیواری که به ناحق اصرار دارد اصول ما را از انسانیت ما جدا کن.
ردکارت : معتقدم که ما ادامهی حافظهی تاریخی خود هستیم و بدن ما دارای دانشی است که آمیزهای از آگاهی و ناآگاهی تاریخی است. به نوعی ما ادامه نیاکان خود هستیم. به همین دلیل است که ما به بررسی گذشته و خاطرات تاریخی خانواده خود میپردازیم. در فیلم «یک سالاد مصری» کودکی از نسل دوم خانواده را میبینیم و رابطه کودک با گذشته خود به ما یادآوری میکند که بدون شناخت گذشته، پیش بینی آینده غیرممکن است. یا به نوعی توهم گذشته میتواند آینده را پیچیده و ناملموستر کند. هدف شما از پیوند این دو نسل چه بود؟
نادیا: فکر میکنم در مقطعی متوجه شدم که به قول شما گسستی بین گذشته و آینده وجود دارد. به دلیل خیلی چیزها، همه ناشی از گسست اجتماعی است که در دهه هشتاد رخ داد – خودم را در لبه یک صخره خاطرهها، ایستاده قرار دادهام- داستان با من متوقف میشود. پدر و مادرم توانستند مرا در نزدیکی و مجاورت فرهنگ و اندیشه پرورش دهند ، زیست سیاسی-اجتماعی که در زندگی من وجود داشت و میتوانست کمک کند به تنهایی تحول این جامعه و محو شدن هر اثر محسوسی از گذشتهای بسیار غنی و پیچیده را تماشا کنم. متوجه شدم که این به مفهوم پیشرفت و تغییر به هیچ وجه طبیعی نیست که در حال رخ دادن بود. بلکه به شکل ضربههای است برای روح، یکسان سازی افراد و بیرون راندن آنها، تخریب ساختمانها و مبلمانیهایی که خاطرات، آنها را مانند حافظهی دوم حمل میکنند. به این ترتیب متوجه شدم که نبیل، برادرزاده و نوهی مادرم «زنی با فرهنگ، اجداد و تاریخ بسیار پیچیده وغنی» در معرض بسیاری از بلاها در مورد گذشته قرار خواهد گرفت – اما در زندگی روزمره واقعی، او در رحمت یک زندگی سنتز شده در امان خواهد بود. یک روز متوجه شدم حتی غذایی که میخوردیم ناپدید شدهاست – خودم را دیدم که در مورد یک استیک آنتروکوت با اوحرف میزنم- در پایان به او گفتم “ولی دیگر امکان ندارد آن را مزه کنید چرا که ممکن است ایمن و سلامت نباشد” – این در زمان بیماری مرگبار گاوی بود. انگار یک لامپ در ذهنم روشن شد نبیل نمیتوانست چیزی را بفهمد و خودش را بر اساس ناآگاهی تصاویر محو شده و داستانهایی که در تضاد با یکدیگر قرار میگیرند ارزیابی میکرد. من میخواستم فیلمی درباره این همه خاطرات از بین رفته و امکان دستیابی و ساختن فرهنگ خود بسازم. اما من نمیتوانستم فیلم خودم را بسازم، واضح بود که در زمان ایده پردازی به نوعی، ممنوعیت ایدههای خلاقانه، تولید مستقل خلاقانه و فیلمهای طبقه بندی نشده وجود داشت. از مادرم خواستم به دور از خطر کنترل پلیس، صنعت سینما و سانسور اجتماعی با هم همکاری کنیم . غافلگیری اینجا بود، او آماده بود به سرعت وارد داستان شود، او بسیاری از موارد و نکاتی را با خود به همراه داشت که میتوانست به نجات خاطرات و تجربیات اولیه نبیل کمک کند. او را به اطراف میبردیم تا با همه آشنا شود و به او گفتیم که سنش به او اجازه نمیدهد، به این امید که به مرور زمان تجربه کودکانه اش با این فیلم خودِ واقعیش را بیشتر به خاطر آورد. هیجان انگیز بود که خود نبیل آماده بود تا سوال بپرسد و بخشی از فیلم باشد – او مشتاق بود جزئیات آنچه را که احساس میکرد در سایه بزرگ جابجایی، حذف کردن و سانسور که وجود داشت بیشتر کشف کند. بنابراین این نقش من بود که پروژهای غیرممکن را آغاز کنم تا به نبیل یک سرنخ بدهم – رشتهای بسیار نازک برای پیوند دادن هویتش به خود در گذشتهی تاریخیمان.
ردکات: ما میدانیم که کشف حقایق توسط دوربین معمولاً با نوعی نظارت و کنترل و بازبینی همراه است. ما سعی می کنیم با دوربین حقایقی را آشکار کنیم که سیستم حاکم، سنتهای کنترلگرانه، خانواده و تابوها تمایل به حذف آنها دارند. آیا نقش دوربین در این فیلم به شما کمک کرد تا حقایق پنهان اعضای خانواده را کشف کنید؟ به نوعی آیا دوربین شاهد بیطرفی بود؟
نادیا: استفاده از دوربین برای فاش کردن آنچه که افراد یا جوامع تمایل دارند آن مسائل را از دیدها پنهان کنند اهمیت دارد. تنها با ارادهی یک فرد است که برای آشکار کردن آنچه قدرتها تمایل دارند با سانسور بر مردم، آنها را از ارتباط با خودشان منصرف کنند، دادخواهی کرده و دوربین توان برابری و عدالت دارد.در این فیلم، دوربین من به طور کامل به داستانهایی اختصاص یافته بود که توسط اسطورهی پاکی و اجتماعی ، پاکسازی شده بودند وهمچنین فضا را به هر گونه بیان انتخابی فردی، به هر واقعه و رویدادی که نشات گرفته از داستانهای اجتماعی بوده و اغلب موارد نادیده گرفته شده بودند اختصاص دادم. از این نظر بله دوربین من امکان ناهماهنگی شخصی و انتخابی در روایت را می داد. من به یک دوربین بیطرف اعتقاد ندارم. اما به دوربینی معتقدم که از طریق مصاحبههای طولانی و عکسهای زیادی به افراد زمان و مکان میدهد و روشهای دیگری غیر از کلمات، زبان چشم، حالات چهره، سکوت و زبان بدن را برای به تصویر کشیدن واقعیت امکان پذیر میکند. نهایتاً فیلم را به همان روش ویرایش کردم – بدون نمای کوتاه، بدون جملات کوتاه – همیشه این نوع پرداخت به فیلم اجازه میدهد تا خودش صحبت کند – همچنین به من فضایی میداد تا مسیر، تفکر و شگفتیهایم را به اشتراک بگذارم و فضایی را برای تماشاگران ارائه و صیانت کنم تا همراه من و با من فکر کنند. شک داشته باشند و آنها را با من در میان بگذارند. دوربین هم تردیدهای من را به اشتراک میگذاشت. این تجربه پر از شگفتی بود – برای کسانی که خود را از دانش دور نگه داشتند و برای آنهایی که خیلی بیشتر میدانستند، این غافلگیریهای شخصیام بود برای همهی کسانی که در ساخت فیلم سهیم بودند حال، چه از طرف خانواده، چه دوستان یا مخاطبان ناشناس.
ردکات: رابطه بین جغرافیای زیستی و تاریخ سیاسی خود را چگونه تفسیر میکنید؟ جغرافیا در حقیقت بدن و تاریخ را تعریف میکند. رابطه بین خاطرات و جغرافیا را چگونه می بینید؟ آیا دوربین در اتصال این فضاهای گمشده نقشی دارد؟

Nadia Kamel Egyptian filmmaker
نادیا: این یک سوال بسیار جالب است که در واقع در پایان پاسخ قبلی شروع به پاسخ دادن به آن کردم. وقتی وارد این ماجراجویی شدم، سرشار از امید بودم که با نبیل ارتباط برقرار کردم و راهی برای کاوش در زندگی در رویارویی با فضای سیاسی-اجتماعی آموزشی را به او بدهم. میخواستم به این شیوه زندگی که با آن بزرگ شدهام وفادار باشم و این برایم اهمیت زیادی داشت و مرا از اصرار برای رسیدن به نتایج نهایی نجات داد. روشی که برای کاوش در ماهیت بسیار پویای زندگی نقش داشت، بنابراین حتی اگر چیزی درست بود – ممکن است تا زمانی که من فیلمبرداری میکنم تغییر کرده باشد. چه رسد تا این لحظه در هر صورت مجبور بودم در طول زندگی چیزهای زیادی را فراموش کنم. بنابراین میخواهم به جاهطلبیام در مورد تفکر صادق باشم، در مورد تفکرات جستوجو کنم – پیچیدگیها را درک کنم، از آنها انتظار داشته باشم و بیشتر کاوش کنم – سعی کنیم هرگز از تفکر در مورد آنچه قبلاً میدانیم دست نکشیم، سعی میکنم هرگز دست از تحقیق و تفحص برنداشته و به خصوص هرگز از پیچیدگیها، به ویژه پیچیدگیهای مزاحم ناشناخته، فرار نکنیم. بنابراین برای من ضروری بود که داستانی را که میشناسم برای کسی (نبیل) که نمیداند، تعریف نکنم. هدف از ابتدا دریافت فیلمی بود که با دوربین در حال شیرجه در داستانی است که آن را نمیداند ، اما انتظار داشتم که وقتی در یک مکان یا افراد آشنا غافلگیر میشده، کشف کند و به آن فقط نگاه گذرا نکند. جغرافیا نیز یک عامل زمان است، همان جغرافیا یک لحظه در زمان است – همان جغرافیا تأثیر متفاوتی دارد و بله دوربین حتی درآشناترین مکانها و آشناترین خاطرات مشتاق بود که غافلگیر شود و به چالش کشیده شود.
ردکات: و مکانها رابطه مهمی با سیاست دارند. مکان ها بر اساس تاریخ سیاسی خود و آنچه در گذشته برایشان اتفاق افتاده است، معنا و شکل خود را از حالت اولیه به حالتی جدید تغییر میدهند. رابطه سیاست و مکان را چگونه میبینید؟
نادیا: مصر یک مکان است اما لحظهای در تاریخ رودخانهای است که از تغییر باز نمیایستد و تصور ما از آنچه گذشته در زمان حال بوده است مثل یک اقیانوس است. در حال حاضر روی این برداشت کار میکنم. گروهی از هنرمندان آزاد جوان در مصر با من در مورد درک دهههای ۷۰ و۸۰ در آنچه که من در زمان حال ما و آنها میبینم کار میکنند. شگفت انگیز است. سیاست و صحنهی سیاسی دو چیز متفاوت هستند – مثل تفاوت بین فیلمها و تبلیغات. اما من فکر میکنم که بسیاری از پاراگرافهای قبلی من نیز به این سوال پاسخ میدهند.
ردکات: مستند شما فیلمی خانوادگی و واقعی درباره خانههای متنوع و چندوجهی است که در فرهنگهای مصری دیده میشود، و همچنین درگیریهای فرهنگی که بخشی از این ترکیب است. چیزی که نیاز به ساخت این ویدئو را برانگیخت، خطبه عید امام بود که اساساً بیان میکرد که تنوع باور و ادیان امکان پذیر نیست، یعنی مسلمانان باید “برای دفاع از اسلام در برابر دشمنانش که به دنبال محو آنان از روی زمین هستند، بیدار شوند.” نبیل برادرزاده بسیار جوان به چنین گفتمانی گوش میدهد که فیلمساز آن را برای او و نسل آینده مصریها دلخراش میداند. بنابراین، او این مستند را در پاسخ به این گفته ایجاد کرد تا به برادرزادهاش وهمتایانش بفهماند که کشور مصر زمانی چقدر متنوعتر بوده است. نادیا و همچنین مادرش مری، شرح میدهند و درگیر گفتگو میشوند که داستانهای خانوادگی را فاش میکند که گاهی شنیدن آنها بسیار دردناک است. هم کامل و هم مادرش احساس میکنند مهم است که نبیل ریشههای خانوادگیاش را بشناسد. میخواهم بدانم تروما درمانی برای خانواده در این سفر مهم از طریق دوربین چگونه بوده است؟
نادیا: این در واقع نوعی تروما درمانی بود، اگرچه من در ابتدا از پتانسیل درمانی آن کاملاً آگاه نبودم. هدف من ارتباط با نبیل و مادرم بود. من با مادرم پیوند عمیقی داشتم که به دلیل واقعیتهای سخت موجود در آستانهی شکسته شدن بودند. جهان بینی ما در حال خفه شدن بود و به طور قابل توجهی در مورد نحوهی هدایت موقعیت اختلاف نظر داشتیم. دو زن، از نظر سنی بسیار متفاوت، که مراحل متفاوتی از زندگی را طی میکنند – او نمیتوانست از من به عنوان مادر صیانت کند، در حالی که من نمیتوانستم برای آیندهام و وجود فردیام مبارزه نکنم نبیل نماینده امید بالقوه و وارث و قربانی تجربه باشکوه انسانی بود که خانواده من را برای یک قرن روایت میکرد. پدرم که در افسردگی گم شده بود، سایهای از خودش بود – عاری از شوخ طبعی، لطیفه گویی و تیزبینی. خواهرم که در ناامیدی غرق شده بود، تلاش کرد تا در جامعهای تاریک، سفت و سخت و خفقان جا بیفتد، در تقلا برای سازگاری بود و خود واقعیاش را در انتخابهای غیرممکن و هنجار جامعه از دست داده بود. با این حال، طی پنج سال فیلمبرداری، سفری متحول کننده در من و مادرم رقم خورد. این کار صرفاً از اشتراک گذاشتن داستانها و برخوردهای گرم گاه و بیگاه با مهاجران و با خانواده ما فراتر رفت. این یک تمرین آرامشبخش و اطمینان بخش در درک متقابل و یک اتحاد ضمنی برای پذیرش ریسک شد. مادرم به نیروی محرکه ماجراجویی زندگی خود تبدیل شد و صدای خود را پیدا کرد و با جادوی خود نبیل را لمس کرد. به طرز شگفت انگیزی پدرم، کوه خفته، تکان خورد. جرقهای در چشمانش شعلهور شد، که گویی از این جهش جسورانه تغذیه شد ومعنا را یافت. او ادراک خود را در سفر بازیافت، با سرکشیترین شیوه حکمت را عرضه کرد و در سخت ترین لحظات شوخ طبعی را تزریق میکرد و ما را از کسالت نجات میداد. حضور او در طول سفرهای ما، درک او از مأموریت ما، در گرفتن تصمیم او برای پیوستن به ما در جهش اساسی او کمک کرد و نقش اساسی داشت . به جرأت میتوانم بگویم که وقتی او تصمیم گرفت از مادرم در پروژه جسورانهاش حمایت کند، فقط از او حمایت نمیکرد – او خود واقعیاش را دوباره کشف میکرد، یک پیشگام در سیاست و جامعه . او درک کرد که خودداری از شیطنت در کنار ما و همراهی، گسیختگی در میراث و شخصیت او را به همراه خواهد داشت . او مشتاق بود که سنت شورش و مخالفت خود را بازپس گیرد. پس از فیلم، در میان جنجالهای مهمی که به راه انداخت و به فضای بحث و گفتگو در جامعهای که سه دهه اختلافات را انکار کرده بودند ورود دوبارهای کرد ، میتوانید پدر و مادرم را در نور خط اول جسارت تصور کنید – شاد، درخشان و آماده برای مبارزه. حتی خواهرم، در ابتدا متزلزل اما در ادامه شجاع در مقابل تلاطمات ، در نهایت با افتخار و رضایت ظاهر شد که به این خانواده که هستهی مقاومت را شکلی دوباره دادند، بپیوندد. سفر نبیل نیز متحول کننده است، البته با پیچیدگیهای خاص خود. حداقل میتوان گفت، این برای او یک تجربهی درمانی بود.
ردکات: آندریا درباره فیلم «سالاد بلدی» به بررسی هویتهای چندگانهای میپردازد که نمیتوان آنها را با مرزها و سیاست از هم جدا کرد یا تقسیم کرد. وقتی سیاست وارد فضاهای خویشاوندی میشود، پر از عشق است و بیان پیچیده آن ضروری است. این فیلمی است که ایدهای از خانواده و تعلق را به عنوان یادآوری واقعیت وحشیانه ژئوپلیتیک مطرح میکند و نگاه خود را از سختیهای تحمیل شده بر آوارگان وطن دور نمیکند. فیلم اجازه میدهد تا پیچیدگیهای این زندگی آشکار شود. من کاملا با نظر او موافقم تو در مورد آن چه فکر میکنی؟
نادیا: من کاملاً موافقم که هیچ الزامی برای انتخاب یک طرف در درگیری مبتنی بر ژئوپلیتیک ایجاد شده، پیدا نکردم. برعکس،گرایشی به چالش تجزیه و تحلیل داستانهای پذیرفته شده درباره دینها، تضادهای ژئوپلیتیک، و رقابت بین تلفات یهودیان و فلسطینیها، یا مجوز این، یا آن که برای نادیده گرفتن نابرابری، و غیره داده میشود، من عمیقا حس کردم. در همین حال، به نظر نمیرسد که اینقدر پیچیده باشد که ببینید طرف متجاوزی به نام دین یهودی وجود دارد که در این زمان و از زمان تصور ایده ایجاد دولت ملی بر اساس یهودیت، ایده احمقانه و ناعادلانهای بود که منجر به نابرابریهای بزرگ و مداوم شده است و اینکه مردم یهود در یک زمان دیگر و موقعیتهای دیگری دچار رنج شدهاند، مجوزی برای اخراج به هر وسیلهای برای جمعیتی از فلسطینیان و همچنین حفظ حکومت آپارتاید بر فلسطینیان، نمیدهد. در ادامه فکر میکنم که مردم یهود از حمل نقش متجاوز در کنار نام خود رنج میبرند. من یک تأمل بسیار عمیق از پیچیدگی و زشتی وضعیت در فلسطین را دیده بودم. من فکر میکنم استعمار به مردم مستعمره فقط آسیب نمیزند، بلکه به مردم خود نیز آسیب خواهد زد. تعمق بسیار عمیقی از پیچیدگی و زشتی اوضاع فلسطین که «مسیر ۱۸۱» عیال سیوان و میشل خلیفی بود را تماشا کرده بودم و من متاثر شدم وقتی فهمیدم که من تنها نیستم که فکر کنم یهودیان تا به امروز رنج زیادی برای فلسطینیان ایجاد کردند – و آنها ناخواسته رنج زیادی را برای مردم خود هم ایجاد میکنند. اما این سرنوشت غیر قابل تغییر برای مردمانهای متجاوز و استثمارگر است. و قبلاً بسیار نیزاتفاق افتاده است وهمچنین میتواند برای مدت طولانی ادامه یابد – اما این واقعیت نمیتواند یک نتیجه بدبینانه باشد، اجازه دهید فقط بپذیریم – یهودیان از این قاعده مستثنی نیستند، آنها میتوانند مانند هر جمعیت دیگری کارهای وحشتناک انجام دهند – هیچ سودی برای بشریت در پذیرش یهودیان در قبال پاسخگویی اعمال آنها وجود ندارد. به هر حال، من از صحبت کردن درباره سیاست متنفرم، چون این انکارِعدالت منجر به پیچیدگیها بسیاری از انحرافات مختلف موجود در منطقه شده است. هیچ کس احساس راحتی یا خوشحالی نمیکند. به علت اینکه ایجاد یک دولت بر اساس ترتیب و اولویت بندی مذهبی به هیچ وجه چیز خوبی نیست. من از سیاست در این مورد متنفرم، زیرا بسیار متلاشی کننده و نابودگر است. سوال این نیست که فقط یک سوءتفاهم ژئوپلیتیکی بین دو جمعیت در واقع بسیار مشابه و مهربان وجود ندارد، بلکه این زخمهای تقریباً غیر قابل تحمل از ظلم طولانی مدت و انکار نقش خود (از طرف متخاصم ) است که وجود دارد.
ردکات: این فیلم «سالاد بلدی» نشان دهنده بیدار شدن احساساتی است که مدتها به طور پنهانی در انسانها وجود داشته است. این فیلم پیامی بشردوستانه برای اعضای همه دینهاست. این نحوهای است که کارگردان نادیا کامل، درام مستند طولانی خود “سالاد بلدی” را توصیف کردهاست. نام این فیلم به تنهایی نمایانگرهمه آنها است. سالاد بلدی، که از خیار، گوجهفرنگی، کاهو، فلفل سبز، ریحان، ترهفرنگی، شوید و هر سبزی تازهای که درفصل موجود است، تشکیل شده و با پیاز آمیخته میشود، یکی از غذاهای اصلی مصر است. اما عبارت «سالاد بلدی» معمولاً برای نشان دادن هر ترکیب تصادفی از چیزها یا رویدادها استفاده میشود. این فیلم داستان اعضای یک خانواده بزرگ را که همه از ملیتهای مختلفی بوده و در مصر کازموپولیتن دهههای ۱۹۲۰، ۳۰ و ۴۰ با هم آشنا شده و ازدواج کردهاند، و بعداً به دلیل جنگها و دشمنیهای منطقهی از هم جدا شدهاند، تا بار دیگر یکی شوند، را نقل میکند. این فیلم در جشنواره فیلم عربی سال ۲۰۰۷ جایزهای را از آن خود کرده است. این بررسیهای فیلم از غذا به عنوان نماد فرهنگ همخوانی دارد، زیرا غذا اغلب فرهنگ، ارزشها و خاطرات را بازتاب میدهد و برای دستیابی به نکاتی از فرهنگهای مختلف از منابع مفید و مهم است. نظر شما در مورد آن چیست؟
نادیا: منظورم از این عنوان به طرز مثبتی ، ترکیبی از مردمان، فصلهای رنگارنگ تازه و قدیمی و فجایعهای بود که منکر آنها بودیم. اما میتوانستیم کنار هم داشته باشیم – عنوان اولیه این فیلم با «خانه» شروع شد، اما بعد برای من روشن شد که فقط « خانه» تقلیل دهنده محتوا مورد کاوش است- در این خانه آنقدر تنوع وجود داشت که انگار در این خانه یک اموری پنهان شده بود. بعد به فکر افتادم که این یک سالاد بزرگ است. تا اینکه ناگهان به ذهنم رسید که ما یک «سالاد بلدی» هستیم به معنای محلی مصری اما با تنوع زیاد. اما برخی از افرادی که انتقادی از فیلم داشتند، عنوان را توهینآمیز میدانستند، به این معنا که از منظورم این طوربرداشت را میکردند که نشانی از آشفتگی و پریشان بودن ماست و ناراحت بودند – در آن زمان بسیاری از ایدههای نژاد اصیل ومیهنپرستی افراطی وجود داشت – و بسیاری از مردم به شیوه اصولگرایانهای به آن فکر میکردند و الزامی میپنداشتند. اما امروزه احساس میکنم این تفکر کمرنگتر شده وایدهها و سلایق گوناگونتر هم هست – مصر به یک سالاد بلدی بزرگ از ایدهها و دیدگاهها تبدیل شده است و یک استخرژنتیکی عظیم برای قرنهاست.
ردکات: اکنون در مورد فلسطین چه فکر میکنید؟
نادیا: نوشتن یا صحبت کردن با کلمات در مورد فلسطین در پرتو کابوس مداوم که در آنجا در حال وقوع است، بسیار سخت است – احساس میکنم کلماتم را پیچیدگیها /شدت احساسات/ افکارم را به طور واضح ربودهاند. یکی دو ایده هنوز وجود دارد. من به حق پناهندگان برای پناهندگی، به امنیت و ساختن یک زندگی جدید اعتقاد دارم. این حق اساسی نمیتواند توجیه اخلاقی برای تصرف، اخراج، آوارگی، استعمار و انقیاد جمعیت دیگر باشد. من همچنین معتقدم که از بسیاری جهات این حق چند بعدی و دارای لایههای پنهانی بسیاریست، بنابراین در عمل امکانپذیر نیست. چیز دیگری که برای من واضح است این است که تاریخ نه از ۷ اکتبر۲۰۲۳ شروع میشود و نه با کشتار فعلی در غزه پایان مییابد – تاریخ نه با ایجاد حماس در اواخر دهه ۸۰ شروع میشود و نه به پایان میرسد. هیچ ضربه نهایی کامل یا پیروزی از طریق جمع امتیازات در اینجا وجود ندارد. این یک بازی بوکس یا یک خروس جنگی نیست. این اصلا یک بازی نیست. ذهنیت راه حل نهایی و بیرحم برای تعیین موقعیتهای اجتماعی پیچیده با هیتلر شروع نشده است، این یک ذهنیت قدیمی است و هنوزهم یک روش فکری است و هنوز هم نوعی تفکر است، بهویژه در مورد افراد تحت فرمان و کنترل. من میترسم که حساسیت بازدارنده نسبت به اصطلاح «راه حل نهایی» که توسط هیتلر ابداع شد، فقط برای ما از خود یک ذهنیت کور میسازد و ما را در برابر سم آن آسیب پذیرتر میکند. نه اینکه ما را از تکرار اتفاقات محافظت کند. اما من کلمات را ربودهام و وقتم را صرف پیدا کردن چند کلمه میکنم تا در مورد دوستانم در غزه بپرسم – چطوری؟ هنوز زنده ای؟ دلم و فکرم با توست؟ صبح بخیر! شب چطور بود؟ و به دوستانی که غزه نیستند… وحشتناک است؟ باورتون نمیشه؟ این فاجعه است! کابوس وار! چه میتوانیم بکنیم؟ صدای توخالی بیمعنی را میشنوم. پس من ساکت شدم. من به سختی موفق به دریافت اطلاعات و حمایت از دوستانم در غزه، سپس در فلسطین و سپس در اسرائیل یا در سراسر جهان میشوم – زیرا ما در خارج از کشور دیاسپورا / تبعید / جهانی شدهایم، آیا اینطور نیست؟ به یاد میآورم که پس از ملاقات کوتاه اما عمیق خانوادگی با یکی از بستگان اسرائیلی/یهودیام – من به طور جدی از او پرسیدم: «برنامه چیست؟ شما انقیاد، نابرابری، سلب مالکیت و انسانزدایی را بر مردمان فلسطین تحمیل میکنید، زیرا دولت شما آشکارا از بسیاری جهات قویتر است و میتواند بیوقفه وحشیگری کند. اما هر بار که این مشاجره ناموفق میشود، ناامید میشوید.» از او خواستم بگوید نتیجه مورد انتظار چنین نگرش برتری طلبانه چیست؟ او پاسخ داد: این مسئله حتماً ادامه خواهد داشت تا زمانی که فلسطینیان با سپاس آنچه را که ما به آنها ارائه میدهیم و امکاناتی که برایشان ایحاد کردیم و قبول کنند – من ساکت شدم – و بعد گفتم : واقعاً اعتقاد دارید این امر قابل دستیابی است؟ او پاسخ داد: “بله – این واقعاً در حال وقوع است، اما آنها انکار میکنند”. او آشکارا تصور کرده بود که در آستانه ضربه نهایی هستند. از جزئیات اینگونه بحثهای وحشیانه دربارهی تاریخ و درسهای آن صرف نظر میکنم – فقط به یاد دارم که آن گفتگو در سال ۲۰۰۶ انجام شد. اکنون ما در سال ۲۰۲۳ هستیم و هیچ کدام از نتایج پیشنهادی او را نداریم. درهیچ جایی در میان فاصلههای گستردهای از ستم که در ایجاد دولت اسرائیل در سازمان ملل در میانهٔ مانورهای سیاسی در سال ۱۹۴۷ و عملیاتِ متاطح (جارو) در سال ۱۹۴۸، انتها و ختم ماجرا را نمیتوان دید. اما یک خط نقره ای تلخ/شیرین وجود دارد – ظلم تکان دهنده وقایع جاری، اشتیاق محسوسی را برای درک فراتر از روایتهای از پیش بسته بندی شده در روایتهای قدیمی اسرائیل در مورد حق دفاع از خود اسرائیل و شوونیسم (میهن پرستی و نژاد پرستی افراطی)عربی و تروریسم اسلامی آشکار کرده است.
از آنجایی که نمیخواهم ارجاعی از خود در میان باشد و با توجه به شرایط فعلی فلسطین کلامم محدود شده است ، چند نقل قول از افرادی وام گرفتم که انسانیت خود را حفظ میکنند و به دنبال معنایی میگردند. من از آنها و کسانی که آنها را میخوانند و بسیاری دیگر سپاسگزارم. چرا که باعث شدند کمتر احساس تنهایی کنم و هنوز هم امیدوار باشم. چند پاراگراف انتخاب کردم از آنهایی که در زمانی که وضعیت به شدت بدتر شد، با تدبیر انسانمدارانه به سختیها و ظلمها، پاسخ دادند. طی چند روز، اسرائیلیها اتفاقاتی را پشت سر گذاشتند که فلسطینیها بهعنوان یک امر عادی دههها تجربه کردهاند و هنوز هم تجربه میکنند – تهاجم نظامی، مرگ، ظلم، کودکان کشتهشده، اجساد انباشته شده در جاده، محاصره، ترس، نگرانی از دست دادن عزیزان، اسارت، هدف انتقام قرار گرفتن، تیراندازی مرگبار بیرویه هم به افراد درگیر در جنگ (سربازان) و هم به افراد غیرنظامی، موقعیت حقارت، تخریب ساختمانها، تعطیلات یا جشنهای نابود شده، ضعف و درماندگی در برابر همه چیز. حالا این بار مردان مسلح قدرتمند تحقیر شده بودند. بنابراین، این باید یک بار دیگر گفته شود – ما به شما گفتیم. ظلم و بیعدالتی مداوم در زمانها و مکانهای غیرمنتظره منفجرمیشود. خونریزی هرگز مرز نمیشناسد و به مبدا باز میگردد. امیرا هاس – هآرتس – دوباره وارد چرخه انتقام شدهاند ۱۰ اکتبر ۲۰۲۳ و اگر از نظر اخلاقی ضروری باشد که محکومیت خود را به جنایاتی که به همان اندازه وحشتناک جنایاتی که بارها توسط رسانهها در پیش زمینه مطرح شدهاند گسترش دهیم، چه؟ محکومیت ما از کی و کجا شروع میشود و پایان مییابد؟ آیا ما نیازی به ارزیابی انتقادی و آگاهانه از وضعیت نداریم که همراه با محکومیت اخلاقی و سیاسی باشد، بدون ترس از اینکه آگاه شدن ما را در نظر دیگران به شکست اخلاقی و همدستی در جنایات شنیع تبدیل خواهد کرد؟ جودیت باتلر – قطبنمای عزاداری – ۱۹ اکتبر ۲۰۲۳ (خشونت و محکومیت خشونت)یک فاجعهی که چند پاره و تکه و تکه شده – همانطور که معمول است ما بارها و بارها همان درس را یاد میگیریم. در جوامع به شدت نابرابر با بیعدالتیهای عمیق که خطوط گسلهای نژادی را به خوبی ردیابی میکند، بلایا همه ما را در یک خانواده انسانی مبهم گرد هم نمیآورد. آنها شکافهای از پیش موجود را پیدا کرده و آنها را عمیقترمیکنند، بنابراین افرادی که قبل از فاجعه بیشتر دچار مشکل شدهاند، در حین و بعد از آن درد بیشتری دریافت میکنند. نائومی کلاین، در آتش، موردی برای قرارداد جدید سبز ۲۰۱۹. این نقل قولها، کمی طولانی هستند چون از یک مقاله ادبی – یک قطعه تأملی – آمدهاند که دوست دارم همه آن را بخوانند. ترسناک است که حمایت عمیق و پیوسته از فلسطین در آمریکا هنوز شناخته نشده است که چقدر به وضعیت تقریباً مطلق کردن رنج و دردهای فلسطینیان تکیه کرده است. تا زمانی که فلسطینیان تنها گیرندگان مرگ، مردن و زندگی ناخوشایند هستند، همبستگی با آنها معتبر و دارای امتیاز به نظر میرسد. هرگونه اختلال در این تعادل – که هرگز فلسطینیها را به عنوان صاحبان اکثریت قاطع فلاکت تغییر نمیدهد – باید توسط متحدانی که قبلاً هیچ چیز زیادی در مورد جنایات چندین دهه اسرائیل نگفته بودند مورد حمله قرار گیرد، مهار شود، و با برتری اخلاقی باید خوار شمرده شود. چه زمانی شروع و تمایلی به گوش دادن واقعی به آنچه فلسطینیها برای دههها گفتهاند، خواهید داشت؟ من از این که بسیاری از افراد هرگز این سوال اساسی را از خود نپرسیدند وحشت دارم. آیا واقعاً معتقدند که زندگی فلسطینیان با زندگی یهودیان برابر است؟ برای بسیاری از افراد، پاسخ یک نه قاطع است. در عوض، آنها مسئول پرسیدن سوال هستند. آنها پشت حجم غیرقابل تحمل رویدادها پنهان میشوند، اخلاق فلسطینی را مورد بازجویی قرارمیدهند، به فلسطینیها میآموزند که چگونه آنها نیز به آسیبشناسی تبدیل شدهاند. بررسی چرایی این امر باید تنها به یک سوال منتهی شود. آیا اکنون اعلام خواهید کرد که زندگی فلسطینیان با زندگی یهودیان برابراست؟ برای اندازه، آن را امتحان کنید. چه چیزی بیشتر اهمیت دارد؟ تعداد کشته شدگان فلسطینی یا تعداد فلسطینیانی که پس از میل اسرائیل به کشتار، زندگی بدتر از مرگ را تحمل خواهند کرد؟ سؤال اول ما را با ریاضیات مجازی و اعداد و ارقام فریب میدهد – ریاضیاتی که در طول دهههای هژمونی آمریکا به ما تلقین شده است. ریاضی همدلی به عنوان مثال، اگر هدف این است که بیست هزار فلسطینی کشته شوند ، قبل از اینکه ما تصمیم بگیریم که این آستانه غیرقابل قبول است، پس منطقی است که ایالات متحده و اسرائیل در تعداد فلسطینیهایی که میکشند شک کنند، تاکتیک تاخیری که اجازه جنگ متمدن را میدهد. ماشین برای انجام کار، اما من یک سوال جسورانه تر دارم. مردم اسرائیل به طور کلی، جوامع یهودی خارج از اسرائیل که به شدت یا ضعیف، تدافعی یا جنگ طلبانه با اسرائیل، جریان اصلی دنیای غرب، و همه مظاهر صهیونیسم همذات پنداری میکنند، از فلسطینیها چه میخواهند؟ در بهترین حالت، فکر نمیکنم آنها واقعاً بدانند. من میترسم فکر کنم که این پیشرفت بیامان سلب مالکیت و قتل عام علیه فلسطینیان به سطوح غیرقابل برگشت و غیرمنطقی رسیده است. در ساعات تاریکم، که هر سال بیشتر میشود. این سوال در ذهنم میپرورد که آیا اسرائیل قادر است تا جریان خود را از آزمون قتل عام علیه فلسطینیان بررسی یا کنترل کند، تنها به این دلیل که نتوانسته است قتل عامی که نازیها بر یهودیان انجام دادند، را هضم و فراموش کند و این قتل عام به دلیل قرنها تفکر ضد یهودیسم در اروپا، اعتدال، سکوت و نگاههای اجتماعی امکانپذیر شده بود. اگر این راه را دنبال کردهایم، پس وقتی این مسیر به مرحله نهایی و جهش خود میرسد، چه اتفاقی میافتد؟ آیا هنوز به آنجا نرسیدهایم؟ فلسطینیان نیازی ندارند که به طور کامل با تجربه قتل عام یهودیان همدردی کنند. اسرائیل نیازی ندارد که تجربه قتلعام مردم دیگر را تجربه کند تا به نهایت واقعیتی که اروپائیان برای آنچه که به یهودیان کردهاند، برسد.همانطور که درویش گفت. آیا این کافی است و یا با فلسطینیان به مقایسههای بیشتر در مقیاس بزرگ رنج، تحلیلهای بیشترِ ناقص و نادرستی از قربانیسازی خود ادامه خواهند داد؟ یا آیا این همه واقعاً درباره نقصان و ناکافی بودن قربانیگرایی صهیونیسم است؟ چه نسلکشی کافی است؟ یهودیان بیشماری هستند که عشق و نور الهی به راحتی و آشکارا در آنها زندگی میکند و نمیخواهند چنین فاجعهای بر سر کسی بیاید و هیچ تمایلی هم ندارند که خاطره یهودیان را جهالت و ظلمی لکه دار بکند. چه چیزی باعث میشود که یک دولت به میل خود برای تسلط کامل بر کل مردم و مالکیت بدن آنها بین نوکری و اخراج وسواس داشته باشد؟ چه چیزی باعث میشود که اکثریت قاطع مردم، دیگری را به فراموشی بسپارند، دههها ارتباط آنها با دنیای بیرون را قطع کنند، وجوه انسانی و هستیشان را به موجودات زائد تبدیل کنند؟ چه افرادی وسواس زیادی برای خدمت به مردم از درختان زیتون خود دارند؟ زیتون چقدر کشنده است؟ اسرائیل چگونه به اینجا رسید؟ شروع چقدر متفاوت بود؟ وقت آن است که این سوال را بدون سرزنش فلسطینیان بپرسید. به درون، عمیق، مهربانانه، در آینههای واقعی نگاه کنید و قلب خود را بازیابید. «فادی جوده – تامُل فلسطینی در زمان نابودی- سیزده مقام برای زندگی پس از مرگ». مصاحبه توسط ردکات در سال ۲۰۰۴ انجام شده.