نویسنده: امین بزرگیان
فیلم درخشان « منطقه مورد نظر / The zone of interest» با شواهد روشنی که جاناتان گلزر، کارگردان، نشانمان میدهد اثری درباره «اکنون» است. فیلم با اینکه دربارهی رویدادی تاریخی است (کشتار نازیسم) اما به تداوم فاجعه تا اکنون میپردازد.
خانواده یکی از فرماندهان ارشد اساس، دیوار به دیوار آشویتس ساکن است، زندگی آرام و گرمی دارند، به تربیت فرزندان میپردازند، گل و گیاه پرورش میدهند، مهمانی میگیرند و نسبت به جهان زندگیشان نگاهی زیباییشناسانه و مهربانانهای دارند؛ اما ما همه این وضعیت را در پسزمینهای از صدای تفنگ و فریادهای زندانیان میشنویم. هیچ سکانسی از داخل زندان و کشتار یهودیان در فیلم نیست و تصاویر تنها نشاندهندهی یک ملودرام خانوادگی است. کارگردان برای نشان دادن فاجعه دوربیناش را بیرون از اردوگاه و در میان خانوادهای از مجریان کشتار گذاشته است. همین تمهید فوقالعاده قصد دارد چیزی را بازگو کند که پیشتر والتر بنیامین، نویسنده یهودی آلمانی، در فلسفه تاریخ خود بازگو کرده بود که: «اينكه همهچيز به روال عادی پيش میرود، خود همان فاجعه است.»
در سکانسهای پایانی فیلم، خدمه کورههای آدمسوزی را میبینیم که با دقت در حال نظافت و جمعآوری خاکسترهای کشتگان هستند. این صحنه به سرعت به داخل موزهای در زمان اکنون سوییچ میشود که اینبار خدمه در حال تمیز کردن محوطه یادمان کشتگان نازیسم هستند، با همان البسه و دقت. در پیرنگ این دو تصویر نوعی قرابت مدنظر بوده است: مواجههی کلبیمسلکانه، با طمأنینه و فرمال با فاجعه. کارگردان همانگونه که در پسزمینه فیلم اشاره به فاجعهای در گذشته (آشویتس) دارد، همین فُرم بیانی را برای اشاره به فاجعهای در اکنون مد نظر گرفته است. او تنها با نشان دادن خدمه موزه که در حال عرضهی زیباییشناسانه تاریخ فاجعهاند، فاجعه کنونی را نشان میدهد.

نویسنده: امین بزرگنیا
میدانیم که به سبب قدرت هژمونیک فاجعهی نازیسم بر ذهن سوژه مدرن، آثار بسیاری در اینباره تا به کنون ساخته شده است. صنعت سینما و نیز نظم سیاسی موجود از سخنگویی درباره نازیسم بسیار استقبال میکند. انعکاس پر تلؤلؤ این فاجعه در هنر و فلسفه خصلت ویژهای به جنگ دوم جهانی بخشیده است تا حدی که توانسته بقیه فجایع مدرن انسانی را در انعکاس درخشنده خود پنهان کند. فیلم ناحیه مورد علاقه سعی میکند از درخشندگی فاجعه نازیسم در ذهن انسان متأخر مدرن برای توجه به تمدید فاجعه در شکلهای مختلف بهره بگیرد. فیلم گلزر در هر لحظه ما را به یافتن شکلهای گوناگون نازیسم در اطرافمان فرا میخواند. فیلم حاوی یک سکانس محوری است که میتواند بیش از هر چیزی تماشاچیان را به «اکنون» متوجه سازد: افسر اساس به محل جنایتش باز میگردد و فیلم با لحظه بازگشت او به پایان میرسد. این بازگشت، بازگشت جاویدان فاجعه است. به تعبیر آدورنو در دیالکتیک روشنگری، نازیسم صرفاً یک واقعه نبود. آن سینما و هنری که فاشیسم را در مقام یک واقعهی به پایان رسیده تصویر میکند، قصد دارد راه تأمل و مقابله با فاجعه جاری را مسدود کند.
صرفنظر از دیدگاه کارگردان، فیلم برای من روایتی است توصیفی و گزارشگونه از رابطه میان شهرکنشینان اسراییلی و غزه. کارگردان با نمایش زندگی همسایگان اردوگاه غزه، فاجعهای که در آن بیرون میگذرد را نمایش میدهد. خونسردی و بیتفاوتی نسبت به ستم، مضمون اصلی داستان است. وسوسه میشوم که تمام شهرکها و خانههای جهان را در موقعیت شهرکنشینان ِ همسایهی غزه-آشویتس ببینم. اگر مواجههی اخلاقی در قبال فاجعه، به تعبیر امانوئل لویناس، پذیرش مسئولیت تام است، این وسوسه بیراه نیست؛ مسئولیتی که همواره خود را میباید همسایهی دیگریِ تحت ستم بیابد.
تلألویی از امید را فیلم البته گشوده نگه میدارد: مادر بزرگی که خانه دخترش را که همسایه اردوگاه است ترک میکند، یا دختر بچهای که برای زندانیان در دل تاریکی شب سیب میگذارد.