«پیادهروی طولانی»
ردکات: چطور شد به عنوان بازیگر که خلاقیت فردی- بدنی و فرمی را در مقابل دوربین بر اساس اندیشهی سازندهی فیلم ساماندهی میکردید، تصمیم گرفتید به پشت دوربین بروید و روایتگر داستان ذهنی خودتان باشید؟
سونیا سنجری: بعضی تصویرها هرگز ذهن را ترک نمیکنند مگر این که شکل بیرونی و قابل دیدن پیدا کنند. برای من از این جا شروع شد. از تصاویر پراکنده ای که برای من معانی ویژه ای داشتند و دائم تکرار می شدند. تا این که سر از خواب هایم درآوردند. سکانس اول فیلم کاملا بازسازی یکی از خواب های من است. احساس میکردم باید بلندتر و رساتر راجع به این تصاویر حرف بزنم. چیزهایی که هر کدام را به نوعی زیسته بودم و از تجربه ای خودآگاه سر از ناخودآگاهم درآورده بودند. بهترین قالب صحبت از این تصاویر برای من سینما بود.
ردکات: ایده فیلم کوتاه و این نگاه سوررئالیسمی که مرز واقعیت و ذهنیت را درهم میریخت و ما را از وضعیت ذهنی و بدنی ثابت به خیالی فراتر از آنچه که می بینیم و میشنویم و پویایی ذهنی سوق میداد، به نوعی با تخیلی فراتر از زندگی واقعی، فیلم با مرگی سمبولیک آغاز میشد و با تاکید بر کرم شبتاب در فیلمنامهای دایرهوار با بیشمار شبتاب به پایان میرسید. ایدهی فیلم و نحوهی داستانگویی و روایت چطور به ذهنتان رسید و چگونه پیش رفت؟
سونیا سنجری: احتمالا سورئالیسم از خواب هایم وارد فیلم شده. اما این خوابها ریشهی عمیقی در زندگی شخصی و تجربیاتم دارند. تمام ایدهی فیلم زیستهی من در چند سال اخیر است. چیزی گرانبها از دست می رود و برای روزهای متمادی فکر میکنی توان تحمل این شکست سنگین را نداری. اما زمان میگذرد و زخمها التیام پیدا میکنند و تو از نو به نقطهی شروع میرسی. هر چقدر این سیکل تکرار شود اما باز هم تازه است و هر بار به نوعی میتواند بار اول باشد.
ردکات: ما با ناامنی و ترومای زخم و بدن و مرگ مواجهه هستیم. بدنی که میمیرد و صدایی که زندگی میکند و زنده می ماند. در ما بین فیلم ما با شخصیت مرد و زنی روبرو میشویم که مرد تلاش دارد زن را به خانه جهت ورود به بازی جمعی دعوت کند و جملات دقیق و با کارکردی تاریخی سمبولیک پدر- مردسالاری نوشته شده است. گفتگو بین زن و مرد چگونه شکل گرفت؟
سونیا سنجری: از آن جا که ما دو نویسنده بودیم (یک زن و یک مرد) بیشتر از نگاه سمبلیک یا مردسالاری تلاش کردیم دیالوگها را بر اساس واقعیت ذهنی خود پیش ببریم و هر کدام بر اساس تجربیات خودمان در چنین موقعیتی پیشنهادات دیالوگی مطرح کردیم. زیر لایههای مفهومی احتمالا از ناخودآگاه ما و از تجربیات زیستهی هر کداممان به متن تزریق شده است.

سونیا سنجری
ردکات: مسئله تاکید بر زخم در صورت زن و یادآوری ترومایی که نمیدانیم مرگی که رها شد چطورزندگی با مقاومتش در تن زن ادامه پیدا کرد و با نشان دادن کادرهای بستهی صورت زن و تاکید بر زخم و استفاده دقیق و به جای اشیای اطراف زن روایت را از وضعیت داستانی واقع گرا به وضعیت پیچیدهی ابسترک زخمهای بدن پیش برد و ما با زنی تنها و زخمی با بدنی تصادف کرده مواجهه میشویم. چه شد که شخصیت مرد کشته شد و شخصیت زن با زخمهایش ادامه پیدا کرد؟ چه شد که مرد داستان را در شروع داستان کشتی و زن با زخمهایش ادامه داد و مرد دیگری را به بیشمار کرمهای شبتاب در دور دست امید داد؟
سونیا سنجری: از آن جا که این قصه بسیار شخصی و بر اساس تروماهای من است نمیتوانستم آن را جور دیگری تجسم کنم. برای من این قصه فقط از زاویه نگاه یک زن قابل تعریف است. به همین علت زن باید میماند و مرد میرفت. از آن جا که اتفاقات هر کدام زخمی بر روان ما وارد میکنند فکر کردم ایدهی خوبی است که این زخمها را عینی کنم و دیدن روند بهبودشان برای خود من شبیه به تراپی بود. زخمها هر چه قدر عمیق باشند بالاخره روزی التیام مییابند و تو با اثر این زخمها بر بدن- روانت کنار میآیی و نگاه کردن یا دست کشیدن به آنها دیگر آزار دهنده نیست. آنها بخشی از وجود تو میشوند و حتی گاهی دوستشان داری.
ردکات: مسئله مهم دیگر مفهوم امنیت و خانه در فیلم بود. حال این خانه میتواند تن ما باشد و در فیلم ما شاهد خانهای هستیم که در آن جشن گرفتند و ما فقط صدا را میشنویم و خانهی خودمان را تجسم میکنیم و در فیلم خانهای نیست اما خانهای هست که زن از بودن در آن خانه و ورود به بازی به دعوت مرد امتناع میکند و در زیر درختی در دل طبیعت در تاریکی شب، نورِ کرمِ شب تابها را به ما نشان میدهد. خانه که مفهومی از قرارگاه امنیت و گرما و قرارگیری در آن است در فیلم دیده نمیشود. به نوعی انگار ما همه در همان اول فیلم با مَرد فیلم مردهایم و وارد توهمی از بودن در جان و تن و خانهای ناامن شدهایم. مفهوم خانه و ناامنی در این فیلم چگونه بود که زن از رفتن به خانه امتناع کرد و ما هیج خانهای جز مرگ زخم و طبیعت و کرم شبتاب ندیدیم؟
سونیا سنجری: زن از رفتن به جمع امتناع میکند. از دیدن خودِ تازهاش در جمعی قدیمی نگران است. او هرگز انتظار دیدن کرمهای شب تاب را در آن جا ندارد. برای یافتن چیزهای ارزشمند مسیر پر پیچ و خم و سختی متصور است. اما بعد از دیدن کِرمهای شب تاب که در واقع مهمانان همان مهمانی هستند او وارد بازی جدیدی میشود. بازی که تصور میکند قواعدش را نمی داند اما مرد به او اطمینان میدهد که خیلی زود یاد خواهد گرفت. چرا که این بازی در ظاهر جور جدیدی است اما همه میدانیم که بازیهای زندگی همیشه بوده، هست و ادامه خواهد داشت.
ردکات: آیا فیلم جدیدی در دست دارید؟ کمی در موردش توضیح دهید.
سونیا سنجری: بعد از اتفاقات اخیر ایران وضعیت بازیگران زن دستخوش تغییرات اساسی شد. عدهای از این ماجراها روی برگرداندند و همانند سابق به کارشان ادامه دادند. عدهای تصمیم سخت کنار گذاشتن حرفهی عزیزشان را در پیش گرفتند و قهرمانانه از این کار کناره گرفتند. عدهای سوم که من هم خودم را بخشی از آنها می دانم تصمیم گرفتند راه جدیدی برای خود خلق کنند. فیلمی که اخیرا فیلمبرداری کردم و در حال گذراندن مراحل پس تولید است روایتی است از حال بازیگران دستهی سوم که در آن سعی کردهام فضای شخصی و تجربیات فردی خودم را از این اتفاقات بیان کنم.