مترجم: بردیا خواجوی

Larissa Sansour
لاریسا سنسور در شرق اورشلیم متولد شد، سنسور (PS/DK) در کپنهاگ، لندن و نیویورک به تحصیل هنرهای زیبا مشغول شد. او نمایندهی دانمارک در نود و هشتمین نمایشگاه “بینال ونیز” بود. نمایشگاههای انفرادی اخیر او شامل گالری ویتورث در منچستر، KINDL در برلین، نمایشگاه هنرهای معاصر کپنهاگ در دانمارک و دار النیمر در بیروت بوده است. او در لندن زندگی و کار میکند.

Søren Lind
سورن لیند نویسنده، کارگردان و هنرمند تجسمی دانمارکی است. لیند با پیشزمینهای که در فلسفه داشت، قبل از آنکه به هنر، فیلم و داستان رو بیارود، کتابهایی در زمینهی ذهن، زبان و درک انسانی نوشت. او رمانها و مجموعه داستانهای کوتاهی منتشر کرده است. کتابهای مخصوصِ کودکانش به چند زبان ترجمه شدهاند. او فیلمهایش را در موزهها، گالریها و جشنوارههای فیلم بینالمللی نمایش میدهد. آثار او در “عمارت دانمارک” در نود و هشتمین انجمن هنری ” بینال ونیز ” نمایش داده شد. دیگر مکانها و جشنوارههای اخیر او شامل گالری ویتورث در منچستر، “KINDL” در برلین، نمایشگاه هنرهای معاصر کپنهاگ (دانمارک)، جشنوارهی فیلم بینالمللی “روتردام” (هلند) و جشنواره فیلم BFI لندن (انگلستان) است. او در لندن زندگی و کار میکند.

Mania Akbari
مانیا اکبری (متولد ۱۹۷۴ در تهران) یک هنرمند فمینیست، کیوریتور و فیلم سازیست که خیلی زود در هنر زیرزمینی ایران با هدف آزادی در هنر و مخالفت با سانسور شناخته شد. در زمان انقلاب دیجیتالی در سینمای ایران، او از حرفهی نقاشی به سمت دوربین و سینما رفت تا از ظرفیتهای قصهگوییاش استفاده کند. اکبری با مستندسازی از روایتهای شخصی با زاویه دید زنانه و به نوعی تشویق به تامل انتقادی دربارهی ستم و استثمار بدن، به تار و پود بدنهی سیاست ورود میکند. اکبری با بررسی آسیبهای اجتماعی-سیاسیِ وارد شده به بدن زنان، با کشف حافظهی جمعی پنهان تاریخی و فرهنگی، تجربهی زیسته را به یک عمل مقاومتی تبدیل میکند و به بررسی انتقال تروماها و بحرانها از نسلی به نسل دیگر میپردازد. اکبری با در هم تنیدن رابطهی دوربین و بدن، بدن را به عنوان یک استعاره و پیامی سیاسی با ظرفیت های انقلابی علیه وضعیت مردسالاری معرفی میکند. عمل اکبری که با رویکردی درمانی جلو میرود، اغلب مبتنی بر همکاری، تعامل و مشارکت است. اکبری با زنان دیگر کار میکند تا نحوهی قرارگیری و ارزشگذاری بدنشان در جامعه را زیر سوال ببرد و تلاقی ارتباطیِ حافظهی مجسم و خشونت جنسیتی را بررسی کند. فیلمهای او با تکیه بر روایتهایی از تجاوز جنسی، سقط جنین، بارداری، بیماری، تصویر بدن، مسئلهی جنسیت و تمایلات جنسی از طریق تصاویر آرشیوی و داستانهایی مبتنی بر زیست سیاسی، دیالوگهایی بین گذشته و حال، بین تروما و “درمان واکنشی” ساخته میشوند. او متعهد به آشکار ساختن مسائل نامرئی و نادیده از طریق یک سرپیچی و مخالفت شدید در برابر کلیشههای اجتماعیست. فرآیند فیلمسازی متمایز او، نگاه ما را نسبت به گذشتههای شخصی و ملی تغییر میدهد و پتانسیلهای رادیکالی برای زنان ایجاد میکند تا کنترل بدنشان را از طریق به اشتراکگذاری، حرف زدن و گوش دادن پس بگیرند. جوایز فیلمی که او گرفته است شامل جایزهی فیلم (بخش دیجیتال)، جشنواره فیلم بینالمللی ونیز (۲۰۰۴) برای فیلم ۲۰ انگشت (۲۰۰۴)؛ جایزهی “چشم انداز” (۲۰۱۹) در CPH: DOX، کپنهاگِ دانمارک و جایزهی بینالمللی FIPRESCI در ۲۰۱۹، جشنوارهی Flying Broom آنکارای ترکیه برای فیلم “یک ماه برای پدرم” (۲۰۱۹) است.
مانیا: بیایید از اینجا شروع کنیم که چطور موفق شدید مسیری برای بیان اندیشه، احساسات و تفکر از طریق ابزارهای هنری مثل هنرهای میان رشتهای، ادبیات، انیمیشن و هنرهای نمایشی جلوی دوربین کشف کنید؟
لاریسا و سورن: هرکاری که ما انجام میدهیم با یک کانسپت (ایدهی مفهومی) شروع میشود و وقتی که ما شروع به باز کردن و کاوش ایدهی اصلی میکنیم، مناسبترین مدیوم، خود را نمایان میکند. با اینحال فیلم مرکز اصلی مسیر ماست؛ ساختن یک فیلم، به ندرت نقطهی شروع یک پروژهی جدید است. ما پس زمینههای مختلفی داریم. پس زمینهی لاریسا در هنرهای زیباست و کارش را به عنوان یک نقاش شروع کرد؛ در حالی که سورن دارای مدرک فلسفه است و قبل از ورود به هنر، کتاب و رمانهای کودک نوشته بود. ورود جنبههای مختلف به همکاری ما مانعی نداشت، چرا که این مدیوم هیچوقت غیرقابل تغییر و غیرقابل انعطاف نبود. بنابراین در مواجهه با هر ایدهی جدیدی، ما همیشه قبل از اینکه تصمیم بگیریم که آیا مدیوم مجسمه سازی، چیدمان، عکاسی، فیلم و…. بهتر است یا خیر، با جستجو کردنِ پتانسیلهایش شروع میکنیم؛ و در گذشته هم همینطور بود. گرچه هرگز فرم های دیگر را ترک نکردیم، ولی این روزها همه بیشتر به سمت فیلم جذب میشویم، شاید دلیل اصلیاش این است که سینما مدیومی بسیار فراگیر است و امکان مشارکت سایر شیوههای بیان را هم فراهم میکند؛ از تابلوهای نقاشی و عناصر مجسمهسازی گرفته تا صدا، ادبیات و پرفورمنس. یک نقطه عطف تعیین کننده، زمانی بود که ما کار با دیالوگ و جلوههای بصری را به عنوان ویژگی های اصلی فیلممان شروع کردیم. این دو ویژگی با نقاط قوت فردی ما و ایدههای مجسمهسازی و بصری “سورن” که توسط تیم VFX ما محقق شد و رویکرد ادبی و فلسفی سورن که خود را از طریق صداگذاری و دیالوگ نشان میداد سازگار بود.
مانیا: رابطهی بین تصور آینده و ارتباطش با داستان گفتن دربارهی گذشته، چطور به آثار شما شکل میدهد؟
لاریسا و سورن: کارهای اولیه ما با رویکرد مستندسازی آغاز شد، که راهی بود برای ایجاد آرشیو تصویری از آنچه انگار داشت نابود میشد فرهنگ، سنتها، غذا، و مردم. اما خیلی زود، کمکم احساس کردیم باید زمان حال را فقط و فقط به عنوان چیزی مربوط به گذشته بنگریم و تنها مفاهیمی را برگزیدیم که به نظر میرسید تاکنون در رسانههای اصلی و گفتگوهای سیاسی کنونی به قدر کافی بررسی نشدهاند . آیندهنگاری و داستانهای احتمالی همراه آن در واقع فاصلهی لازم را بین ما تکرار همیشگی و لجامگسیختهی“اینجا و اکنون” انداخت این به ما امکان دارد شرایط را شتاب ببخشیم و گذشته و حال را با روابط علّی وسیعتری به هم مربوط کنیم . در تاریخنگاری از دیدگاه تخیلی، نوع خاصی از آزادی وجود دارد. موضوعاتی که به دلیل چارچوبهای غالب گذشته و نزدیکی بسیار زیاد زمان حال معمولاً به نقطه عطف نمیرسند، ناگهان در مرکز توجه قرار میگیرند و میتوانند خارج از ضرورت لحظه بهطور کامل تجزیه و تحلیل و بازسازی شوند.
مانیا: شخصاً بخشی از فهم خودم از روشی مثل تجربهی “سینما درمانی” در قالب شکلی از درمان روانزخمها را مدیون سینما و هنر هستم. در کارهای شما، به نظر میرسد تلفیقی از تصویر، فرم، زبان و زیبایی بصری وجود دارد که به فاش کردن داستانهای پنهان و تلخی میپردازد که در لایهی زیرین آگاهی جمعی پنهان شدهاند و در نتیجه، نوعی نگاه به احتمالات آینده ارائه میدهد. نظر شما در این درباره چیست؟
لاریسا و سورن: یک رشته که در کارهای ما در دهه گذشته به وجود آمده است، نقش اسطوره و داستانهای موسیقی در ایجاد و تغییر داستان تاریخی است. ما همواره تفاوت بین حافظهی شخصی، جمعی و دولتی را آگاهانه پنهان و مبهم میکنیم تا این تجربهی جمعی را به عنوان بخشی اساسی از تجربهی خصوصی و شخصی و همچنین درک ضرورت یک تفاهم ملی منسجم برای ایجاد اهداف ملت، تحکیم کنیم. ما بسیار بر ایجاد تصاویری که به طور شخصی با دیگران ارتباط برقرار میکنند، تمرکز میکنیم. بخصوص به این دلیل که ایجاد خاطرات، از محیطهای قابل تشخیصی است که همه در بخشی از زندگیشان -اغلب از دوران کودکی- تجربیاتی دارند و این تجربه، برای همه یک تجربهی جمعیست، حتی اگر واقعاً تجربهاش را نداشته باشند. در آن یک تقویت خاصی از هویت جمعی، یک احساس تعلق متقابل است و این در خودش ممکن است تجسم یک احساس امکان و امید باشد، تنها به این علت که در نگاه اول، امیدوار کننده به نظر نمیآید.
مانیا: آنچه که در داستانها میبینیم، خشونت، مرگ، جنگ، و زندگی است که مقاومتی در برابر روبرو شدن با جنگ دارد. اکنون چه احساسی نسبت به نسلکشی مردم فلسطین دارید؟ به عنوان یک فیلمساز و هنرمندانی که کارهایشان بر اساس تجربه فعالیت گروهی (co-activism) میچرخد، چگونه اوضاع فعلی را تحلیل میکنید؟
لاریسا و سورن: نسلکشی در غزه بزرگترین و وحشتناکترین رویداد دوران حاضر است. از دست رفتن غیرمنتظرهی جانها فهم انسان را به چالش میکشد. آنچه ما شاهد هستیم باید باعث لالشدگی و آسیبدیدگی همه شود اما به نحوی غیرقابل توجیه اینگونه نیست. دنیا به طرز فوقالعادهای به هم ریخته است و این، وضعیت بسیار ناراحت کنندهای از بشریت را آشکار میکند، همچنین یک شکاف نابسامان بین مردم و نمایندگان انتخاب شدهاش را روشن میکند. طرفداران آتشبس توسط ساختار سیاسی به عنوان افرادی بسیار افراطی که از تروریسم حمایت میکنند معرفی میشوند، در حالی که هر گونه افراطیگرایی به طور کامل در صفوف همان ساختار سیاسی وجود دارد. عدم تمایل به قطعیت در بخشهای مختلف از سیاستهای غربی علیه اسرائیل و – حداقل – ممنوعیت فروش سلاح به این کشور، یک شکاف دیستوپیک و غیرقابل بازپرداخت بین تصمیمگیران و مردمی که آنها باید نمایندهی ارادهشان باشند، ایجاد میکند. آنچه قبلاً به عنوان ” چرخشی معصومانه” شناخته میشد، مدتهاست که تبدیل به چیزی سطح پایین، مشارکت در دروغ و آشفتگی شده است که تمام دلیلش حفظ موجودیتیست که از مدتها پیش، معنا و اعتبار خود را از دست داده است؛ یک “بازی قدرت” قدیمی برای عدهای کم؛ و تفاوت شدید بین زندگی و مرگ برای دیگران. غزه ساختار سیاسی را کاملاً عریان کرده است. دورویی و عقایدشان را به همراه روایات متکبرانه، تحقیرآمیز و مغالطهآمیز را بر آفتاب افکنده است .هیچ دفاعی از حمله و قتل عامی که در غزه مشاهده میشود نیست که انساندوستانه باشد، با این حال آنها همچنان ادامه میدهند؛ اگر هم حمایت فعالی نکنند، حداقل با تردید غیرقابل توجیهی حمایت و همدستی میکنند.
مانیا: همانطور که میدانید، در طول هفتاد سال گذشته اشغال، حقوق بشر، کمکهای خیریه و تصاویر رسانههای اصلی روایتی از وابستگی و محکومیت مردمان فلسطینی ساخته است. همواره آنها را محکوم به پذیرش نقش قربانی کردهاند و رابطهای سلسلهمراتبی با آنان برقرار کردهاند. وقتی به مفاهیم فمینیسم استعمارزدایانه و فعالیت فلسطینی میاندیشیم میبینیم این واژه ی“آتشبس” نوعی فرار از واقعیت است، چون نشانهای از هفتاد سال سرکوب، اشغال و استثمار است. از این دیدگاه، سینما تا چه حد ظرفیت رهاییبخشی و ایجاد صدایی رهاییبخش برای تأکید بر این وضعیتها و اشاره به صداهای محروم در مخالفت با ساختار قدرت اصلی دارد؟
لاریسا و سورن: ما همواره نسبت به ساختارهای سلسلهمراتبی که فلسطینیها را محکوم به ایفای ابدی نقش قربانی میکنند، کاملاً هشیار بودهایم. این یکی از دلایلی است که تصمیم گرفتیم به سمت فیلمهای علمی تخیلی و تولیداتی بالا برویم و بکوشیم برای فلسطینیها و هنرمندان و فیلمسازان فلسطینی شرایط تازهای فراهم کنیم و زبان اشاره به مسائل سیاسی را تغییر دهیم و معادلات قدرت را برعکس کنیم. آیندهنگاری عرب که اساساً ضداستعماری است واکنشی است ضروری به ساختارها و نظامهای موجود. این آیندهنگاری مدام شتاب میگیردو پلتفرمی بسیار لازم است برای بیان روایتهای خنثیکننده با ظرفیت رهاییبخشی بسیار زیاد .
مانیا: امروزدوربینهای دستی مردم فلسطین حقیقت را میگویند و جنایات اسرائیل را فاش میکنند. فکر میکنید این تجربه تاریخی وحشتناک زبان سینما را تغییر خواهد داد؟ مسئولیت هنرمندان، فیلمسازان و سینماگران را در برابر این جنایت چه میدانید؟
لاریسا و سورن: غم عظیمی که در حال حاضر در غزه شاهد آن هستیم و مستندات اول دستی از جنایات غیرقابل توصیف اسرائیل است، این است که اصلاً جدید نیست. حجم تشدید شده است، همانطور که جنایات تشدید شدهاند. از زمانی که فلسطینیان به دوربینهای دستی دسترسی یافتند، مستندات از خشونت اسرائیلی فراوان موجود است. در اوایل دهه 2000، ساخت فیلم مستند فلسطینی به یک سطح کاملاً جدید رسید، زندگی روزمره و وحشتهای زیر اشغال را آشکار کرد. همه چیز برای همه به نمایش گذاشته شده است، اما در مورد هفت اکتبر به عنوان آغاز یک دوره جدید حرف میزنیم، به عنوان اینکه ادامهی خشونت وحشتناکی که پیش از هفت اکتبر رخ داده است، انگارهیچ وزنی نداشته است. با این حال، شواهد جنایات نه تنها وجود دارد، بلکه همچنین به جامعه جهانی رسیده است که به طور قابل توجهی به جنایت حساس شدهاند و این بار نمیتوان آن را نادیده گرفت. از نظر تغییر زبان سینمایی، دوربینهای دستی این کار را قبلاً انجام دادهاند. اما زخمی که در حال حاضر، ده برابر شدیدتر به انسانها وارد میشود، ممکن است جرقهی تغییری را ایجاد کند و مخاطبان بسیار گستردهتری به داستانهایی که دیگر امکان سرکوبشان نیست، اضافه کند.
مانیا: در شرایط فعلی که قدرت هنر و سینما در دست سیستم سرمایهداری است، به نظر شما پایداری سینمای مستقل و تفکر مستقل چقدر است؟
لاریسا و سورن: چالشهای تفکر و بیان مستقل نه تنها به سینما، بلکه به تمامی اشکال هنری و همچنین روزنامهنگاری گسترش پیدا میکند. تحت فشار بودن شوراهای ملی هنر برای انطباق با ذهنیت خشک دولتی و نهادهای تأمین مالی جایگزین که از فرط احتیاط و محافظهکاری به اشتباه میافتند، فشار زیادی بر نهادهایی وارد میکند که برای تأمین بخش هنری مستقل ایجاد شدهاند و همزمان تهدیدی بزرگ و بسیار واقعی برای آزادی بیان هنر است. این روزها اتفاقی می افتد وحشتناک است و یادآور زمانهایی است که همه خیال میکردیم برای همیشه پشت سر گذاشتهایم. نمایشهای هنری تعطیل میشوند، هنرمندان از کار محروم میشوند، بودجهها کاهش مییابد و همهی اینها از ترس از دست دادن بودجه، مسیر رسمی را دنبال میکنند. خودسانسوری همهجانبه به وجود میآید، بنابراین حتی نمی توان حدس زد در پشت صحنه چه میگذرد. موضوع دیگر حمایتهای شرکتها از اماکن هنری، جشنوارههای فیلم و غیره است. این مشارکتها همواره باعث میشود مکانها و جشنوارهها وارد مسائل پرحاشیه نشوند و در نتیجه اغلب تلاشهای نامناسبی برای سیاستزدایی از رویدادهایی شکل میگیرد که میزبان هنرمندان و فیلمسازان سیاسی هستند. با این حال، شمار صداهایی که باید شنیده شوند رو به افزایش است و ورق قطعا برخواهد گشت.