گفتگوی ردکات با نفیسه زارع در مورد فیلم کوتاهش باغ وحش 

 خلاصه فیلم: «رعنا، پدرت برای همیشه رفته. ما از این به بعد با هم زندگی می‌کنیم» این خبر را مادر رعنا در باغ‌وحش به او می‌­گوید. رعنای شش‌ساله، شب قبل خوابِ گوزنی را دیده که امروز از باغ‌وحش فرار کرده و قفسش خالیست.

بیوگرافی: نفیسه زارع، متولد ۱۹۹۱ در تهران است. او فارغ التحصیل کارشناسی کارگردانی از دانشگاه هنر تهران است. فعالیت خود را در سینما با بازیگری آغاز کرد. از فیلمهای موفق او به عنوان بازیگر می‌توان به «والدراما» (به کارگردانی عباس امینی، ۲۰۱۶، منتخب بخش جنریشن برلیناله) و «ناپدید شدن» (به کارگردانی علی عسگری، ۲۰۱۷، منتخب بخش افق­های ونیز) اشاره کرده. پس از گذراندن کارگاه­ پیشرفته‌­ی کارگردانی اصغر فرهادی اولین فیلم کوتاه خود را با عنوان Lady ساخت و پس از آن در سال ۲۰۲۱ باغ وحش را در تهران ساخت که در فستیوال­های بین‌­المللی، حضورِ گسترده­ای داشت. ( از جمله حضور در international film festival   Durban، برنده­ی جایزه­‌ی بهترین فیلم از جشنواره بین‌­المللی BISFF، International women film festival KIN و غیره). بعد از آن به عنوانِ فیلمنامه‌نویس فیلم­نامه­‌های کوتاهِ شیهه و اسپاسم را نوشت که در چندین فستیوال بین‌المللی حضور داشتند. (از جمله جشنواره زنانِ سئول کره‌­ی جنوبی، جشنواره‌­ی ونکوور کانادا، رباط مراکش و غیره)

ردکات: چطور و چگونه وارد عرصه فیلم‌سازی شدید و چرا برای روایت و بیان داستانهایتان مدیوم سینما را انتخاب کردید در صورتیکه کار در این فضا برای زنان در بستر جامعه‌ی مردسالاری کاری ساده و بدون بحران نیست؟ 

نفیسه: سینما رو با علاقه‌مند شدن به بازیگری شروع کردم و سال­های زیادی به عنوانِ بازیگر، کار کردم. ۲۵ ساله بودم که تغییراتی در زندگیِ شخصی­‌ام پیش اومد و شروع به بازتعریفِ خودم کردم. اولین فیلمم رو همون موقع ساختم به اسمِ Lady. به این تغییرات اشاره می­کنم چون بی‌ربط به فضای سمی و مردسالاری که توش زندگی و کار می‌­کردم، نیست. ذره ذره شخصیتم از مفعول بودن به عنوانِ بازیگر، توی این فضا فاصله گرفت و دوست داشتم بخشی از داستانی باشم که خودم انتخاب می­‌کنم، نه انجام دهنده نقش­ها و داستان‌هایی که با جهان‌بینیشون مشکل داشتم. کمی بعد از فیلمِ باغِ وحش، برای همیشه بازیگری رو کنار گذاشتم و در حالِ حاضر به عنوانِ نویسنده و فیلمساز خودم رو تعریف می­کنم. عاشقِ جادو توی سینمام و این مدیوم رو انتخاب کردم چون پتانسیلِ غرق شدن توی دنیا و قصه‌­ای رو بهم می­ده که آرزو دارم خلق کنم و ببینمشون؛ حتی اگر در مدت زمانِ یک فیلمِ کوتاه باشه. حالا که صحبتِ تصویر کردنِ رویاست، باید بگم، بازتعریفِ زن، در همین بسترِ جامعه‌ی مردسالار، مهم­ترین انگیزه و شوقَم برای ساختن و قصه گفتنه.

ردکات: حضور کودک دختر و مادر در فیلم شما نقش جدی دارد به نوعی فضایی شاعرانه که حادثه‌ای دردناک همچون جدایی پدر و مادر در زیر رنگها و فرمهایی زیبا پنهان است. این تضاد و رابطه‌ی بین ظرافت و خشونت، زیبایی و درد چگونه در این فرم در ذهنتان متحقق شد؟ 

نفیسه: یادم میاد که کلید واژه‌ی من برای روایت کردنِ باغ وحش، خاطره بود. دوست داشتم فیلم جوری باشه، که انگار چند سالِ بعد، این دختر، روزی رو که از پدرش جدا شده، به یاد میاره. این جدا شدن، برای رعنا همراه با درد بوده و شروعِ مسیرِ بلوغ. طوری که ممکنه سال­ها بعد، به خاطر بیاره که بعدِ اون روز، همه چیز تغییر کرد. این تغییر، ترکیب شده از ظرافت و خشونت، زیبایی و درد. مکانِ باغ­ وحش هم، در ذاتِ خودش این تضاد رو داره. طاووسِ زیبایی پشتِ میله، پرهاش رو باز می­کنه. هم زیباست هم غم انگیز و البته تلاش کردم این جهانِ تمثیلی، به خارج از باغ وحش هم سرایت کنه. اصلا مسیرِ امروزِ رعنا، پیاده‌روی در همین باغ وحش و فهمیدنِ همین تضاده. کافیه که همه چیز، از فیلترِ نگاهِ اون، تو این روزِ خاص، نشون داده بشه. ایده­‌ی رنگ کردنِ صورتِ همه­‌ی بچه‌های داخلِ باغِ وحش با گواش، تصویرِ صورتِ حیوانها که روی صورتِ بچه‌ها نقاشی شده- هم از همین‌­جا پیدا شد. صحنه‌ای که رعنا، جدا افتاده از جمعِ بقیه‌­ی بچه‌­ها، بهشون نگاه می‌­کنه و اونها در جمعِ خودشون به رعنا خیره می‌­شن. انگار این‌بار رعنا سوژه‌ی تماشای بقیه­‌ی بچه‌ها میشه. ببر می‌غره و رعنا بوی سیگارِ پدرش رو خیال می­کنه. با مادرش سوارِ قو­های پدالی می­شه و میونِ دریاچه گیر می‌­کنه. رعنا امروز داره این ترکیبِ ابدیِ درد و زیبایی رو می‌­شناسه و این، به فرم و تصاویرِ فیلم هم رخنه می‌­کنه.

ردکات: بازیگران کودک دختر به خصوص نقش اول فیلم فوق العاده بازی کردند و رابطه‌ای عمیق با فضا داشتند. چگونه آنها را در این بستر هدایت کردید؟ 

نفیسه زارع

نفیسه زارع

نفیسه: بیشترین نگرانیِ من در موردِ این فیلم، نقشِ دختر بچه بود. هر کس فیلمنامه رو می‌­خوند به این اشاره می‌­کرد که بارِ فیلمنامه رو دوشِ رعناست و برای یک بچه این نقش، خیلی سنگینیه. اگر از پسِش برنیاد، فیلم از قبل، در نیومده است. من از چهار ماه قبلِ فیلمبرداری با یه فراخوانِ خیلی گسترده، شروع به گشتن کردم تا بتونم مطمئن‌ترین گزینه برای این نقش رو پیدا کنم. این­طور فکر می‌­کنم که انتخابِ درستِ عوامل، هفتاد درصدِ مسیره و در این موردِ خاص، این انتخاب، اهمیتِ ویژه‌­تری هم داشت. همراهِ دستیارم و سونیا (بازیگرِ نقشِ مادر) تمامِ گزینه‌ها رو دیدیم و بعد با حذفِ گزینه جلو رفتیم. در نهایت بینِ ترنمِ آهنگر (بازیگرِ نقشِ رعنا) و یک دختر بچه‌­ی دیگه، مونده بودیم. اون یکی انتخابمون، خیلی درشت‌تر و تپل­‌تر از ترنم بود. وقتی بغلِ سونیا می­رفت و دست­هاش رو دورِ گردنِ سونیا می‌­نداخت انگار داشت، خفش می­کرد و این ویژگی، برای مادرِ ظریفِ فیلم (سونیا سنجری) خیلی درست بود. من از این ویژگی بسیار خوشم می‌اومد؛ اما ترنم، بازیگرِ بهتری بود. بسیار شگفت انگیز و باهوش، البته با انگیزه. هنوز هم فیلمی بازی نکرده بود و چهر­ه­‌ش شناخته شده نبود. نهایتا ترنم رو انتخاب کردیم. تمرین ها از خانه‌ی سونیا و وقت گذروندنِ مادر دختری شروع شد. با هم پیتزا درست می‌کردند، با هم تفریح می‌­کردند و من خیلی ریز و آرام، زیرِ گوشِ ترنم، کیوهایی می‌­دادم که با مادرش لجبازی کنه و سوال پیچش کنه. باید اصطلاحا «بله چشم گو» نمی‌­بود و خودِ ترنم، پتانسیلِ این ویژگی رو داشت. من تقویتش می‌­کردم. چه توی تمرین‌ها چه سرِ فیلمبرداری. در روزهای شوتینگ تلاش می‌­کردم، ترنم دائم، تعریف و تشویق بشه. خودش باشه. پر از اعتماد به نفس؛ نه دختری مبادیِ آداب. این، چیزی بود که نقشِ ترنم احتیاج داشت و سونیا  برعکس، باید آرام و در خود می‌بود و از پسِ این بچه برنمیومد… تو دوره­‌ی قبل از فیلمبرداری، تمامِ تمرین‌ها بر اساسِ این داینامیک طراحی شده بود. سونیا به پیشنهادِ خودش، شب­های فیلمبرداری، ساعت کوک می‌کرد و چند بار تا صبح با صدای ساعت از خواب می­پرید تا گودیِ زیرِ چشم و بدخوابی‌هاش عینی بشه. توی فیلم هم خوابِ بدی دیده و به دخترش می­گه دیگه شب­ها راحت خوابم نمی­بره. ترنم رو بیشتر سعی می‌­کردم غیرِ مستقیم هدایت کنم. درباره‌­ی داستانِ دروغی که توی دکه به دختربچه گم­شده می­گه، مثال می­زنم. این داستان از قبل توی فیلمنامه بود اما در طولِ تمرین­‌ها، هر بار بخشی از اون رو برای ترنم تعریف می‌­کردم و ترنم نقاشی­ش رو می‌­کشید ( و جلسه‌ی بعد، باقیِ قصه رو می‌­گفتم و نقاشی کامل‌تر می‌شد.) می­خواستم، این دروغ واقعا توی خیالش شکل بگیره و نقاشی بشه تا وقتی تعریفش می­کنه، دروغی باشه که از قبل راجع بهش رویاپردازی کرده.

ردکات: در مسیر فیلم‌نامه آیا متن را بر اساس وابستگی به فضاهای انتخاب شده نوشتی؟ چون نقش فضا در فیلم اهمیت زیادی داشت و زیباشناسی فیلم در موقعیت لوکیشن تحقق بیشتری پیدا می‌کرد.

نفیسه: حقیقت اینه که خیلی از فضاهایی که توی فیلمنامه داشتم، اساسا با امکاناتِ مالیِ ما و باغِ وحشِ اِرَم به اجرا نرسید. توی فیلمنامه فلامینگوهای صورتی بودند کنار دختر بچه‌های مدرسه‌ای. مار بود موقعِ خروجِ مادر از باغِ وحش و چیزهای از این قبیل. من حتی باغِ وحشِ مشهد و کرج رو هم بازدید کردم اما این دو باغ وحش هم با تخیلِ من موقعِ نوشتنِ فیلمنامه همخوان نبود و احتیاج به بازسازی داشت و ما متاسفانه از پسِ هزینه‌اش بر نمی‌اومدیم. خودِ مکانِ باغِ وحش و هر چه از ماهیتِش در فیلم وجود داره، از مرحله­‌ی فیلمنامه بوده و اساسا ایده‌­ی اولیه بر اساسِ این دو تصویر به وجود اومد: دختر بچه‌ای که در باغ وحش داره به گوزنی غذا می­ده و خبرِ رفتنِ پدرش رو می‌­شنوه./ شب دختر در خانه پدر رو با سرِ گوزن می­بینه که سیگار می­کشه.­

ردکات: رابطه‌ی مادر با فرزند دختر همراه با نوعی پنهان کاری بود. چه پیامی برای مادران نسبت به کودکان که قرار است امید و آینده‌ی ما باشند در فیلم نهادینده بود ؟ 

نفیسه: همیشه برای من شگفت انگیزه که بچه‌ها چقدر بیشتر از چیزی که حتی می‌­تونیم تصور کنیم، درک دارند و اوضاع و احوال و اخبارِ اطرافشون رو متوجه می­شن. والدین، نگران هستند که بچه‌ها رو با حقیقت روبرو کنند و بچه‌ها به خصوص توی این نسلِ جدید از قبل، دروغ رو حس می‌­کنن یا حداقل اینکه داره تمامِ واقعیت بهشون گفته نمی­شه رو متوجه می­شن. توی فیلمِ باغِ وحش، این یک تبانیِ دو جانبه‌ست بینِ مادر و دختر. مادر تا به امروز از مستقیم و رُک گفتنِ حقیقت فرار کرده چون برای خودش هم مواجهه‌ی سنگینی بوده. از سمتِ دیگر، رعنا، اون­ طور که برای مادر راحت‌تر بوده با غیبتِ پدر مواجه نمی­شه. دست نمی‌­کشه از پرسیدن، خیال می‌­کنه، قصه می‌­بافه تا جوابش رو پیدا کنه و با اصرار و دروغ مادر رو به باغِ وحش می‌­کشونه. چیزی هست که تا نفهمه، آروم نمی­گیره، اون چیز همه­‌ی حقیقته. با تلفنِ اسباب بازیش با پدر حرف می­زنه و به تمارض‌ها و انکارها و دروغ­هایی که مادر می­گه راضی نمی­شه. جایی هست توی دریاچه که این دو نفر گیر می­کنن! بالاخره روبروی هم می‌نشینند و مجبور می‌­شن با آنچه از این به بعد پیشِ رو دارند، سخت و محکم مواجه بشن. برای هر دو دردناکه. گوینده و شنونده! تا قبلِ این صحنه­‌ی دریاچه، ما هیچ تو شاتی از مادر و دختر نداریم و بعد از این گفتگو­ هست که بالاخره رعنا، فرو میرود در بغلِ مادر و آرام می‌گیرد. بالاخره آنها را بعد از این گفتگو در یک تو شات می­بینیم. (البته پایانِ صحنه­‌ی گفتگو هم، اکستریم لانگ شاتی می‌­بینیم از مادر و و دختر و کلی فضای خالی که احاطه‌شان کرده.) حالا هر دو به صلحِ بیشتری رسیدند و بر خلافِ انتظارِ مادر، حتی دیگه دیدنِ گوزن، برای رعنا، آرزو نیست. اون بیشتر از اون چیزی که مادر فکر می‌­کنه، می‌­فهمه. می‌­دونه که دیگه قراره با مادرش دو نفره زندگی کنه و پدری که بی‌­توضیح، ترکش کرده، اون ارزشِ گذشته رو براش نداره. بعدِ دونستنِ حقیقت، دیگه برای دیدنِ گوزن، بیدار نمی‌­شه؛ خودش رو به خواب می‌­زنه و از لای پلک‌ها دور شدنِ ونِ حاملِ گوزن رو تماشا می‌­کنه.

ردکات: آیا پروژه‌ی جدیدی در دست داری؟ چنانچه مشغول ساخت فیلم جدیدی هستی داستان فیلم مجددا به رابطه‌ی مادر و فرزند می‌پردازد؟ 

نفیسه: بله. در حالِ کار روی پروژه‌های جدیدم هستم. بعد از باغِ وحش به عنوانِ فیلم­نامه‌نویس، کارهای بیشتری کردم تا فیلمساز. برای خودم هم جالبه که چطور زن­ها و بچه­‌ها با این همه سرگذشتِ متنوع، توی داستان­هام پیداشون می­شه و هر بار که شروع به نوشتنِ قصه‌ی جدیدی می‌­کنم، با خودم فکر می‌­کنم مگه چقدر قصه است از زن­ها و بچه‌ها وحیوانها که تعریف نشده؟ در این دوره از زندگی­م، این سوژه‌ها ، علتِ اشتیاقم به قصه گفتن هستند. شاید بعدا تغییر کنه.

انگل فیلمی درباره نهایت

انگل فیلمی درباره نهایت

امین بزرگیان انگل فیلمی است کمیک-تراژیک در ژانری خاص که پیش ازین در فیلم‌هایی چون "Life is Beautiful" اثر روبرتو بنینی (Roberto Benigni) دیده بودیم. در "Life is Beautiful"، بنینی زوج خوشبختی را تصویر می‌کند که پدر شوخ‌طبع خانواده با همسر و فرزندش وارد تراژیک‌ترین...

آندریا لوکا زیمرمان، یک غریبِ راه

آندریا لوکا زیمرمان، یک غریبِ راه

نویسنده: آرمین اعتمادی سینمای آندریا لوکا زیمرمان، اساساً درباره‌ی فضای خالی و روایت‌نشده‌ی بین سطور است. او دست روی انسان‌های رانده‌شده‌ای می‌گذارد که در رسانه، در تاریخ و در هیچ متریال قابل فروش دیگری، اثری از آن‌ها دیده نمی‌شود، گو اینکه وجود ندارند. آندریا...

گفتگوی ردکات با «شادی کرم‌رودی» درباره‌ی دو فیلم کوتاهش « آبی می‌شود و هرگز، گاهی، همیشه » 

گفتگوی ردکات با «شادی کرم‌رودی» درباره‌ی دو فیلم کوتاهش « آبی می‌شود و هرگز، گاهی، همیشه » 

هرگز، گاهی، همیشه، ترنج با دانستن رازی درباره خواهر دبیرستانی‌اش، در برزخ تصمیم‌گیری قرار می‌گیرد. آبی می‌شود، پری سعی دارد تا بر خشونت خانگی که برادرزاده سه ساله‌اش متحمل شده، سرپوش بگذارد. بیوگرافی:  شادی کرم‌رودی، بازیگر و فیلمساز ایرانی،  متولد ۱۳۶۹ در تهران است و...

گفتگوی ردکات با مریم بختیاری درباره فیلم کوتاهش « بالا افتادن »

گفتگوی ردکات با مریم بختیاری درباره فیلم کوتاهش « بالا افتادن »

خلاصه فیلم: شبی در شرکتی که آدم ها به آن خواب سفارش می دهند،خواب مردی مطابق سفارشش پیش نمی رود. مریم بختیاری فیلمساز و بازیگر متولد ۱۹۹۵ در تهران است. او فارغ التحصیل کارشناسی ارشد سینما از دانشکده‌‌ی هنرهای زیبا دانشگاه تهران است. فیلم کوتاه اول او "بالا افتادن" موفق...

گفتگوی ردکات با پیوند اقتصادی درباره‌‌ فیلم کوتاهش تجزیه

گفتگوی ردکات با پیوند اقتصادی درباره‌‌ فیلم کوتاهش تجزیه

پیوند اقتصادی متولد سال ۱۳۷۵ در تهران و فارغ التحصیل رشته‌ی سینما، گرایش تدوین از دانشگاه هنر تهران و دانشجوی کارشناسی ارشد رشته‌ی ادبیات نمایشی در دانشگاه تربیت مدرس است. او تجربه‌ی تدوین بیش از ۳۰ فیلم کوتاه و یک فیلم بلند را دارد. تجزیه اولین فیلم به نویسندگی و...

امنیت بدن و خانه

امنیت بدن و خانه

تحلیلی بر پنج فیلم کوتاه از زنان فیلمساز جوان از ایران، ترکیه، لبنان و فلسطین که به زودی در سی و دومین دوره‌ی فستیوال فیلم رین‌دنس در شهر لندن به انتخاب مانیا اکبری به نمایش گذاشته می‌شوند. نویسنده: پگاه پزشکی، مانیا اکبری  تروما، بدن و جغرافیا مفاهیم پیچیده و درهم...

گفتگوی ردکات با خزر معصومی 

گفتگوی ردکات با خزر معصومی 

خزر معصومی، متولد ۱۳۶۲ در تهران است. در سال ۱۳۸۰ تحصیلات خود را در دوره‌ی کارشناسی حقوق دانشگاه تهران آغاز کرد. در زمستان ۱۳۸۲ برای بازی در نقش ارغوان فیلم به رنگ ارغوان به ابراهیم حاتمی‌کیا معرفی و برای این نقش انتخاب شد. زمان کوتاهی پس از اتمام فیلمبرداری، بازی در...

گفتگوی ردکات با سپیده برنجی درباره فیلم کوتاهش «رآی»

گفتگوی ردکات با سپیده برنجی درباره فیلم کوتاهش «رآی»

سپیده برنجی، شاعر، نویسنده، کارگردان، مدرس و مدیر مدرسه فیلم ماجرا است. او دانش آموخته رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران در مقطع کارشناسی و رشته سینما در مقطع کارشناسی ارشد است. فیلم کوتاه او «رآی» برگزیده جشنواره‌های مهم فیلـم کوتـاه ایـران و بیش از ۴۰...

گفتگوی ردکات با اسما ابراهیم‌زادگان درباره فیلم کوتاهش منطقه

گفتگوی ردکات با اسما ابراهیم‌زادگان درباره فیلم کوتاهش منطقه

اسما ابراهیم زادگان متولد ۱۳۶۵، لیسانس کارگردانی تاتر، دستیار اول و برنامه ریز فیلم سینمایی« ماهی و گربه» ۱۳۹۲، دستیار اول و برنامه ریز فیلم سینمایی «هجوم» ۱۳۹۶، برنامه ریز فیلم سینمایی «تومان» ۱۳۹۷، نویسنده و کارگردان فیلم کوتاه «حفره مشترک» ۱۳۹۵، برنده جایزه بهترین...

گفتگوی ردکات با نسرین محمدپور درباره‌ فیلم کوتاه  « بیست و یک هفته»

گفتگوی ردکات با نسرین محمدپور درباره‌ فیلم کوتاه « بیست و یک هفته»

نسرین محمد پور متولد ۱۳۶۸ مشهد ، دانش آموخته سینما، جامعه شناسی و مطالعات زنان، مددکار اجتماعی و پژوهشگر  فیلمساز حوزه  زن و خانواده، آثار وی شامل : فیلم داستانی زحل  با محوریت موضوعی  ازدواج کودکان۱۴۰۱    فیلم مستند از یاد برده ها مستند۱۳۹۵، پژوهشی با محوریت موضوعی...