خزر معصومی، متولد ۱۳۶۲ در تهران است. در سال ۱۳۸۰ تحصیلات خود را در دورهی کارشناسی حقوق دانشگاه تهران آغاز کرد. در زمستان ۱۳۸۲ برای بازی در نقش ارغوان فیلم به رنگ ارغوان به ابراهیم حاتمیکیا معرفی و برای این نقش انتخاب شد. زمان کوتاهی پس از اتمام فیلمبرداری، بازی در نقش آبان فیلم باغهای کندلوس ایرج کریمی را پذیرفت. قبل از خروج از ایران در سال ۱۳۸۷، در سریال یک مشت پرعقاب ساختهی اصغر هاشمی و فیلم شیرین عباس کیارستمی نیز ایفای نقش کرد. طی چهارده سال فاصله از دنیای بازیگری، تحصیلات خود را در کارشناسی ارشد حقوق محیط زیست و دکترای حقوق بینالملل در دانشگاه استراسبورگ فرانسه پی گرفت. در سال ۲۰۲۱ نقش کوتاهی در نمایش در انتظار گودوی امیررضا کوهستانی بازی کرد و سپس به مدت دو سال در نمایش در ترانزیت همان کارگردان محصول کمدی ژنو در سوئیس، فرانسه، اسپانیا و ایتالیا به روی صحنه رفت. او در این نمایش به زبانهای فارسی، فرانسوی و پرتغالی ایفای نقش کرد. این نمایش در تابستان ۲۰۲۲ در بخش اصلی فستیوال آوینیون حضور داشت. خزر معصومی از سال ۲۰۱۷ در سائوپائولو زندگی میکند.
ردکات: چطور شد تصمیم گرفتید مقابل دوربین در مسیر روایت داستانی و فیلم نقش ایفا کنید ؟ شما قطعا میدانید در دورهای که شما بازیگری را آغاز کردید زنان بازیگر با محدودیتهای فراوان و سانسور شدید مواجه بودند . چقدر کنترل ساختاری بر بازی شما و آزادی در انتخاب نقش تاثیر گذاشت؟
در سال دوم دانشکده حقوق، خسته و کسل از محافظهکاری و سنتپرستی جاری در فضای دانشکده، همزمان مشغول شرکت در کلاسهای تاریخ هنر در موسسهی کارنامه بودم که پیشنهاد ملاقات با ابراهیم حاتمیکیا را دریافت کردم. آن روزها ابراهیم حاتمیکیا دنبال بازیگری برای نقش ارغوان گشته بود و خلاف عادت معمولش بالاخره تصمیم به انتخاب نابازیگر گرفته بود. بعد از یکی دو ساعت گفتگو برای این نقش انتخاب شدم. این تصمیم، گرچه پیشبینی نشده بود، اما طوری به زندگی من نشست که انگار سالها برایش آماده شده بودم.
گاهی به نظر همین دیروز میرسد، اما حقیقت این است که آگاهی ما از مسائل فمینیستی در بیست سال گذشته به شکل ویژهای بالا رفت. حالا در چهل سالگی میدانم که چقدر محدودیتها برایم طبیعی شده بود یا طبیعی نمایش داده میشد. چقدرش را پای انتخاب خودم میگذاشتم در حالی که در سیستمی که هویت مستقل شما را به رسمیت نمیشناسد و سرشار از قراردادهای دروغین اجتماعیست، انتخاب فردی آن هم در بیست سالگی معنی چندانی ندارد. علاوه بر این، به رنگ ارغوان قبل از نمایش در جشنوارهی فجر سال تولیدش توقیف شد. توقیفش تحت فشارهای شدید امنیتی رخ داد و محصول تن ندادن ابراهیم حاتمیکیا به سانسور فیلم بود، گرچه او در نامهای که همان زمان منتشر کرد مسئولیت نمایش داده نشدن فیلم را به عنوان «پدر معنوی» به رنگ ارغوان کاملا به عهده گرفت. توقیف به رنگ ارغوان، برای من که قرار بود در اولین سال حضورم در جشنواره دو فیلم داشته باشم خیلی سرنوشتساز شد. ترکیبی از کمشناخته ماندن و سختگیری تحمیلی توسط مشاوری که در آن زمان به او اعتماد کرده بودم باعث شد وقتی برای ادامهی تحصیل از ایران مهاجرت کردم، خیال نکنم دارم در اوج از بازیگری خداحافظی میکنم. سالها طول کشید تا متوجه شدم غیبتم از سینما به چشمها آمده بوده و کسانی هنوز مرا به خاطر دارند.
خلاصه سانسور چنان نفوذ میکند که شما از خاطر میبرید مرزی میان تصمیم فردی و تحمیلی وجود ندارد و در نهایت خیلی چیزها به پای انتخاب شخصی شما نوشته میشود. یک سکانس والس جداگانه و بیتماس در باغهای کندلوس هست که حواستان نباشد خیال میکنید من بلد نیستم تکان بخورم، در حالیکه آن قدمها و چرخشها نهایت ممکن حرکت بود برای اینکه هم تصویری ساخته شود و هم مشمول حذف نشود. یا در سریال یک مشت پر عقاب، با دوبله نقشهای من و حامد بهداد را نامزد معرفی میکردند که تماس مداوممان حلال باشد. سلیقهی شخصی من طبیعتا اینها نبوده، این جزییات ذره ذره به ما تحمیل میشدند.
ردکات: به عنوان بازیگر آیا ترجیح میدهی خلاقیت و آزادی لحظه در رابطه با فرم و حرکات و دیالوگهای متن را در کنترل داشته باشی یا وابستگی به متن را در به نتیجه رسیدن دقیق فیلم واجب میدانی؟ مرز بین وابستگی به متن و خلاقیت فردی بازیگر چطور برای شما امکان پذیر است؟
وابستگی به متن برایم اولویت دارد. گمانم خلاقیت و آزادی من از قضا باید بتواند در چارچوب متن راه خودش را پیدا کند. البته که مکالمه و تعامل میان نویسنده و بازیگر مهم است، اما حتما اولین راه حل تغییر متن نیست. شخصا از سختی پیدا کردن راهی برای بازی با وجود متنی که در نگاه اول به مذاقم خوش نمیآید یا برایم بیگانه است لذت میبرم. تقریبا همه چیز را میشود چند جور گفت و بازی کرد. وفاداری به تصویری که در ذهن نویسنده بوده نباید مانعی برای من بازیگر باشد، چون در هر حال صرف حضور هر بازیگری حال و فضا و رنگ و امضای او را به نقش اضافه خواهد کرد. با این حال همکاری با کارگردانهایی که بازیگر را در جریان نوشتن متن دخیل میکنند بسیار لذتبخش است. من این شانس را در دو همکاری با امیررضا کوهستانی داشتم. روخوانیهای بسیار و شنیدن پیشنهادات بازیگران به ساخته شدن شخصیت هم کمک فراوانی میکند.
ردکات: با توجه به ساختار مردسالارانه و کنترل سیستماتیک در جامعهی ایران به عنوان بازیگر با چه مشکلاتی مواجهه بودی ؟ آیا ماندن و ادامه دادن در این فضا را نوعی مقاومت می دانی؟
بازیگری از یک طرف به شما امتیازات بیشتری نسبت به باقی زنان میدهد و از طرفی بر محدودیتهای شما اضافه میکند. دست کم در دههی هشتاد، ترس از انتشار عکسهای بیحجاب و بدون رعایت سایر محدودیتهای حاکم بسیار غالب بود. از طرفی در فضای به شدت مردانهی سینما امکان حضور زنان را حداقلی کرده بود و فضا برای اعتراض و احقاق حق را به سطحی بسیار کم تنزل میداد. در اجتماعی که حتی تعرض به بدن زن هم حتما تقصیر خود اوست، رفتار شما به عنوان بازیگر باید به درجهای از کنترلشدگی میرسید که ریسک مشکلات درونگروهی و مواجهه با حاکمیت را تا جای ممکن پایین بیاورد. من و بسیاری بازیگر زن دیگر کم سن و کمتجربه بودیم و در غیاب پشتوانههای اجتماعی یا صنفی فمینیستی هر کدام به نوعی گلیم خود را از آب بیرون کشیدیم. اگرچه با زخم و ترومای بسیار. به نظرم تا پیش از جنبش زن زندگی آزادی، ماندن در سینمای رسمی نوعی مقاومت محسوب میشد. اما پس از آن نه. گرچه هیچ کس مجبور به مقاومت نیست اما مرزها به قدری روشن شده که نمیشود صرف حضور را ارزشمند دانست.
ردکات: در فیلم باغهای کندلوس ساخت ایرج کریمی ، چطور با کارگردان آشنا شدی و تجربهی همکاری با ایرج کریمی که یکی از منتقدین پر اهمیت جامعهی ایران بود چگونه بود؟
تا جایی که خاطرم است یکی از عوامل عکس من را در دفتر تهیهکنندهی به رنگ ارغوان دیده بود و به اعتبار انتخاب ابراهیم حاتمیکیا به ایرج کریمی معرفیام کرده بود. خیلی دلم میخواست میتوانستم این حرفها را وقتی ایرج کریمی زنده بود بزنم. الان لابد فقط به درد راحتی وجدان خودم میخورد. اما متاسفم که بگویم سن و تجربهی کم و بزرگی تجربهی همکاری با ابراهیم حاتمیکیا در کار اول، مانع از آن شد که آنقدر که باید از کار کردن با ایرج کریمی استفاده کنم. آن موقع هنوز همه چیز را از فیلتر تجربه با حاتمیکیا عبور میدادم و نسبت به جهان بیرون خیلی منعطف نبودم. ایرج کریمی البته لحظهای حسن نظرش نسبت به من کم نشد. انسان شریف و زیبابینی بود که زود از دست رفت. سلیقهی شخصیم این است که منتقد بینظیری بود و کارگردان راستگویی. اما وقتی کسی زود از بین میرود و اینقدر کم فیلم میسازد این حرفها خیلی پایه و اساسی هم ندارد. وقتی داشتم از ایران مهاجرت میکردم اس ام اس کوتاهی برایش فرستادم و گفتم آرزو میکنم سالهای بعد برگردم و نقش پیرزن فیلمهایش را به من بدهد. او هم نوشت: به امید همکاری در نقش پیرزنها. آرزویی که هیچ وقت محقق نشد. او به شدت بیمار شد و من شجاعت نداشتم بعد از آن همه سال بیخبری در اوج مریضی برایش چیزی بنویسم. حسرتی که تا حالا به دلم مانده.
ردکات: امروزه اگر پیشنهاد بازی در فیلمی به شما داده شود اولویت های شما جهت پذیرفتن نقش چیست؟
مبارزه و مقاومت دیگر جزيی از وجوه بازیگری من و بسیاری از همکارانم شده. وقتی شما طوفان به این سهمگینی را طی میکنید و از آسایش و رفاهتان میگذرید تا کنار هموطنان داغدیده بمانید، این دیگر بخشی از هویت شما به عنوان بازیگر میشود. امیدوارم بخت یارم باشد و بتوانم صدای بیصدایان باشم. دلم میخواهد بتوانم از حالا به بعد زیاد بازی کنم و نقشها نفسم را بگیرند و بعدش با دل خوش نگاهشان کنم. آرزو میکنم دیدن این تغییر که دورهی حرفهای بازیگران زن کوتاه نیست به عمر من قد بدهد.
ردکات: وضعیت زنان بازیگر و زنان سینماگر ایران را در دهه شصت ایران که سانسور و خفقان و کنترل بر بدن زن و محدودیت برای حرکات بدن در تصویر بیشمار بود به طوریکه کلوزآپ صورت بازیگر و یا کلوزآپ دست ممنوع بود را نسبت به وضعیت امروزی با توجه به اینکه تعدد بازیگران زن و سینماگران زن رو به افزایش است، چگونه بررسی میکنید؟
ما نسل به نسل از چاه و چاله و گل و لای درآمدیم و این مشعل را به یکدیگر رساندیم. من خیلی متاسفم که گاهی این همبستگی قطع شد و ما درد قبلیها را ندیدیم. خوش به حال ما که آنها اینقدر بزرگوار بودند و حالا که نوبت ستم بر ما رسیده است با آغوش باز میپذیرندمان. حتما هر آزادیای که به دست آمده محصول فشار جامعه بوده. اما بریدن از سینمای رسمی اگرچه این سینما نسبت به دههی شصت بازتر شده باشد بیش از هر زمان دیگری لازم به نظر میرسد. دیگر این که دو سانتیمتر مو بیشتر معلوم باشد به چه درد میخورد وقتی زنانی بابت نپذیرفتن حجاب اجباری کشته و زخمی و ممنوع از حقوق بدیهی میشوند؟
ردکات: در بازیگری، بدن و حرکات و فرم باید رها باشد تا بتواند در خلاقیت و ایجاد فضا و گفتگو با تصویر و چشمان مخاطب قرار گیرد و در برقراری ارتباط با مخاطب اهمیت فراوانی دارد. فرمهای بدن و حرکات بدن نوعی گفتگو است که در خدمت بیان احساسات و حالات قرار میگیرد. به نظر شما با توجه به پوشش اجباری برای بازیگران زن در ایران تا چه میزان خلاقیت بازیگر زن را در تقابل با بازیگر مرد که از محدودیتهای بدنی برخوردار نیست مشکل میکند و با چه پیچیدگیهایی در اجرای بازیگری و ایفای نقش با بدنی پوشیده و حجاب اجباری مواجهه هستند؟
پوشش اجباری و مجموعهی محدودیتها بر میزان حرکت و نمایش فرم بدن سینمای رسمی ایران را به سینمای پلانهای بسته بدل کرده. من اولین بار که بدون حجاب اجباری برای نمایش در ترانزیت امیررضا کوهستانی در اروپا روی صحنه رفتم متوجه میزان انفعال و تربیتنشدگی بدنم شدم. تمام انرژی ما در بازیگری بر تمرکز روی صورت و میمیک خلاصه میشود. بسیاری تصاویر حقیقی زندگی انسان مثل خواب و حمام و شنا و معاشقه و تماس محبتآمیز بدنها حذف میشود. اینها همه فقر تخیل و در نتیجه فقر بازیگری میآورد. چه بسیار صحنهها که ما هرگز در سینمای رسمی امکان خلق و بازیشان را نداشتهایم. مثلا یک صحنهی سادهی در آغوش کشیدن همسر در باغهای کندلوس به نهایت انتزاع رسید. جایی که آبان و کاوه یکدیگر را در آغوش میگیرند تصویر دو دست را میبینیم که بسته میشوند، گویا دستهای درخت باشند. در یک مشت پر عقاب، صدا و سیما گردن تمام بازیگرانی را که قاعدتا پیش از انقلاب حجاب نداشتند و بنابراین طبق قراردادی روسری را پشت سر گره میزدند سانسور کرد. یا در به رنگ ارغوان سکانسی هست که پدر زخمی ارغوان روی پاهایش دراز کشیده و ماموران برای بازداشت ارغوان میآیند. ما این تصویر را از پشت سر ارغوان میبینیم که تماس سر پدر با پاهای دختر نمایش داده نشود.در سکانس دیگری از همان فیلم ارغوان در شب و از پشت پنجرهی خانهاش برای مامور امنیتی دست تکان میدهد. ابراهیم حاتمیکیا میخواست این پلان را بدون روسری و با تکیه بر نور و تاریکی فیلمبرداری کند. چون دلیلی نداشت که دختر در خانهی خودش با روسری باشد. اما در نهایت موهایم معلوم میشد و روسری شلی روی سرم انداختند. میخواهم بگویم که حتی بدنهی سخت سینما هم به این قاعدههای دروغین بیباور است. سیستمی است که همه را مجبور به بازی با قواعد دروغآلودش میکند و تماشاچی برای سالیان این قواعد را در عین ناباوری مثل قراردادی میپذیرد. این روزها که فیلمهای بدون مجوز را تماشا میکنیم انگار داریم لذت کشف آنچه میدانستیم باید باشد و نبود را درک میکنیم. سرشان سلامت که ماندهاند و چراغ سینمای حقیقی و صادق را روشن نگه داشتهاند.
ردکات: آیا پروژهی جدیدی در دست دارید؟ لطفا کمی در موردش توضیح دهید
امسال مشغول نوشتن و تمرین یک مونولوگ (سولو) برای اجرای خودم به پرتغالی هستم. روایت مجدد شهرزاد هزار و یک شب است اگر در روزگار ما به سر میبرد. امیدوارم بتوانم بعد از اجرا در برزیل با نسخههایی به زبانهای دیگر به اروپا بیایم. به نظرم بازگشت به شهرزاد برای زمانهی ما تجربهای مهم و دلگرمکننده است.