هرگز، گاهی، همیشه، ترنج با دانستن رازی درباره خواهر دبیرستانیاش، در برزخ تصمیمگیری قرار میگیرد.
آبی میشود، پری سعی دارد تا بر خشونت خانگی که برادرزاده سه سالهاش متحمل شده، سرپوش بگذارد.
بیوگرافی: شادی کرمرودی، بازیگر و فیلمساز ایرانی، متولد ۱۳۶۹ در تهران است و فعالیت هنری خود را از سال ۱۳۹۲ آغاز کرده است. او فارغالتحصیل رشته نوازندگی موسیقی در مقطع کارشناسی از دانشگاه هنر تهران و رشته ادبیات نمایشی در مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه سوره است. از مهمترین سوابق هنری او در زمینه بازیگری میتوان به بازی در فیلمهای سینمایی «ماهی و گربه» (۱۳۹۲)، «یک شهروند کاملا معمولی» (۱۳۹۳)، «دارکوب» (۱۳۹۶)، «ابلق» (۱۳۹۹) و «بیرویا» (۱۴۰۰) اشاره کرد. در زمینه فیلمسازی او با ساخت فیلم کوتاه «هرگز، گاهی، همیشه» (۱۳۹۹)، در جشنوارههای مهمی چون جشنواره بینالمللی فیلم بوسان، جشنواره فیلم فریبورگ، جشنواره بینالمللی فیلم فلیکرز رود آیلند و جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه سائوپائولو حضور داشته و نیز موفق به دریافت جایزه بهترین فیلمنامه و بهترین صدا از جشنواره فیلم کوتاه تهران و جایزه بهترین کارگردانی و بهترین فیلم از جشنواره فیلم کوتاه ده شده است.
او، همچنین، با ساخت فیلم کوتاه آبی میشود (۱۴۰۱) موفق به حضور در دهها جشنواره مورد تایید آکادمی اسکار از جمله جشنواره فیلم جنوب از جنوب غربی آمریکا، جشنواره فیلم فلوریدا، جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه بوسان، جشنواره فیلم کوتاه بروکسل، جشنواره بینالمللی فیلم پالماسپرینگز، جشنواره فیلم ریندنس، جشنواره فیلم تیرانا و… شده است. این فیلم کوتاه در تور جشنوارهای خود برندهی جوایز معتبری از جمله جایزه بزرگ هیات داوران از جشنواره جنوب از جنوب غربی آمریکا، جایزه بزرگ از جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه بوسان، جایزه میکلدی برای بهترین فیلم کوتاه، جایزه بهترین فیلم از نگاه مخاطبان و جایزه یونیسف از جشنواره فیلم زینهبی بیلبائو و جایزه بهترین فیلم در بخش بینالملل از جشنواره فیلم کوتاه ازمیر شده است. کرمرودی در ادامه مسیر فیلمسازی خود، نخستین فیلمنامه بلند خود به نام «زمزمهات را میشنوم» را در سال ۱۴۰۲ به پایان رساند و با این فیلمنامه در همین سال به بخش اسکریپت استیشن کمپ استعدادیابی برلیناله دعوت شد.
ردکات: ابتدا کمی توضیح دهید چطور به عنوان بازیگر تصمیم گرفتید فیلمساز شوید و گاه کارگردانی را همچون فیلم «هرگز، گاهی، همیشه» با نقش آفرینی مقابل دوربین منتقل کردید ؟
شادی: من در حقیقت بازیگری و فیلمسازی را تقریبا همزمان شروع کردم! اولین فیلم کوتاه من، «دوازدهسالگی آوا»، محصول سال ۲۰۱۳ است، یعنی کمی بعد از اولین باری که به عنوان بازیگر در فیلم «ماهی و گربه» جلوی دوربین رفتم. تقریبا هفت سال طول کشید تا دوباره فیلم بسازم و در این مدت تماموقت سرگرم بازیگری بودم. این که چرا دوباره فیلم ساختن را از سر گرفتم، برمیگردد به تلاش برای رفع یک نیاز مبرم برای ثبت تصویری ایدهها و قصههایی که رهایم نمیکرد. برای من، مدیوم سینما بهترین مدیوم برای ثبت این قصهها بود.
ردکات: در فیلم« هرگز، گاهی، همیشه» ما با داستانی مواجه هستیم که در ابتدای فیلم «خودکشی» مطرح میشود که تا انتهای فیلم دوگانگی و تناقض بین حقیقتی برای اقدام به خودکشی و یا دروغ ، معلق و شناور پیش میرود. به نوعی نمیدانیم آیا دختر نوجوان تصمیم دارد اقدام به خودکشی کند یا یک شوخیست که جدی تلقی شده است. ایدهی داستان خودکشی و پَرش از ارتفاع توسط دختر نوجوانِ فیلم که نمیدانیم اتفاق خواهد افتاد یا نه، این تعلیق در مرگ را با پایانی باز چگونه به عنوان موضوع اصلی فیلم قرار دادید؟
شادی: من معتقدم که قصه مرکزی فیلم من، نه احتمال اقدام به خودکشی تارا (خواهر کوچکتر)، بلکه مواجه ترنج (خواهر بزرگتر) با این احتمال است. ترنج در ابتدای فیلم این تصمیم تارا را باور نمیکند، اما رفتهرفته، فکر خودکشی، ذهن او را به خود مشغول میکند و او را به نقطهای میرساند که میتواند با این تصمیم تارا همذاتپنداری کند. همذاتپنداری با این تصمیم ویرانگر، ترنج را میترساند و او را به این نتیجه میرساند که ممکن است تارا شوخی نکرده باشد. بر این اساس، به عقیده من، این فیلم پایان بازی ندارد و داستان فیلم جایی که ترنج احتمال خودکشی تارا را باور میکند، به پایان میرسد.
ردکات: چطور شد در این فیلم تصمیم گرفتید هم در نقش کارگردان و هم بازیگر «ترنج » ظاهر شوید؟ اینکه بازیگرِ ایده و داستان خودتان شوید کار را سهل و سادهتر نمیکرد؟ چرا که شخصیتپردازی نقش را در داستان، خودتان طراحی کرده بودید و برایتان قابل دسترستر بود و بسیار دقیق و با ظرافت ترنج توانایی بیان اضطراب و لحظات را بدون نمایشی افراطی منتقل میکرد و ما با تمام لحظاتش همراه بودیم.
شادی: در این فیلم، از ابتدای نگارش فیلمنامه در نظر داشتم که خود به عنوان بازیگر جلوی دوربین بروم و قصدم از این تصمیم چالشبرانگیز این بود که هر واسطهای را میان بازیگر و نقش از میان بردارم و نقش را مستقیم به بازیگر پیوند بزنم. این تصمیم باعث شد که بازیگری همزمان با شکلگیری نقش اتفاق بیفتد و من بتوانم این دو را از ابتدا همزمان پیش ببرم. تجربهی بینظیری که هر چند کارگردانی را برای من بسیار دشوار کرد، باعث شد که به درک جدیدی از بازیگری و شخصیتپردازی برسم.
ردکات: در فیلم «آبی میشود» ما با خشونت خانگی مواجهه هستیم. پدری که کودکش را تنبیه کرده است و ما آثار تنبیه را روی بدن کودک میبینیم. خشونت خانگی و آزار و تنبیه کودکی که کمتر از پنج سال دارد و ما به عنوان بیننده بر آن واقفیم اما در فیلم پدر تلاش دارد آزار و تنبیه را از مادر کودک که از او جدا شده است پنهان کند. ایدهی خشونت و آزار خانگی توسط پدر و مسیر پنهانکاری این عمل چطور در ذهنتان نقش بست؟ آیا نماد و هشداری از خانههای ناامن و روابطی دور از امنیت در بستر خانه و خانواده برای نسل آیندهی ما نیست؟
شادی: ایدهی اولیهی فیلم بر اساس یک خبر در ذهن من شکل گرفت؛ دانشآموزی در یک مدرسه توسط معلمی مورد ضرب و شتم قرار میگیرد و تمام طول روز مدیر مدرسه میکوشد که آثار خشونت را از بین ببرد تا مادر دانشآموز به وخامت ماجرا پی نبرد
. تلاشهای مدیر موفقتآمیز نبود و خبر در نهایت توسط مادر دانشآموز پخش شد. در این خبر، پیش از آنکه عمل خشونتبار معلم توجه من را به خود جلب کند، تلاش مدیر برای پنهان کردن این خشونت برای من تکاندهنده بود. من معتقدم همین پنهانکاری است که باعث ادامهی چرخهی خشونت میشود و به همین دلیل تصمیم گرفتم که این موضوع را مرکز فیلم خود قرار دهم.
ردکات: عمه زنی که او هم محصول خشونت خانگی است و زخمِ روی دستش خوب نمیشود و تلاش دارد رَد آزار و تنبیه روی بدن دختر بچه را ترمیم کند. ما در این صحنه مواجه با دو نسل عمه و کودک هستیم که مورد خشونت مردسالاری و پدرسالاری هستند. زخمی که رَدش بر دست زن مانده است، به نوعی بیانگر زخمهای تاریخ زنانهای است که بر بدن زنان پاک نمیشود. حتی بر بدن دختربچه ممکن است ترمیم شود اما از حافظهاش «هر چند پدر تلاش میکند دختربچه فراموش کند» پاک نخواهد شد. رابطهی زخم-بدن زنانه و مردسالاری چه نوع پیوندی در فیلم برای شما دارد؟
شادی: پری خود قربانی سیستمی مردسالار است و زخم روی تنش گواه رنجی که برده است. اما همچنان به عنوان یکی از مهرههای اصلیِ این سیستم مردسالار، خشونتی که بر کودک روا داشته شده را پنهان میکند. پری و رها (کودک) به عنوان نمایندگان دو نسل مختلف، زمانی در مقابل هم قرار میگیرند که رها از زبان کمک میگیرد تا به شیواترین شکل ممکن خشونتی که متحمل شده را روایت کند، در حالی که پری همان ابزار زبان را برای پنهان کردن خشونت و گسلایت کردن کودک به کار میگیرد. این زخمها در نگاه من، محصول «تفکر» مردسالارانه هستند و بهبود نمییابند مگر با روایت بیپروای آنها.
ردکات: تصویر برداری هردو فیلم در راستای بیان محتوی فیلم بسیار کمک کننده است. به نوعی شیوهی رنگپردازی و ساختار تصویری داستان فیلم را با زیباشناسی بصری خاصی پیش میبرد. آیا به تصاویر در زمان نوشتن متن فکر کردید و یا تصاویر را بعد از فیلمنامه به نتیجه رساندید؟
شادی: تصاویر در ذهن من محصول فیلمنامه هستند. من معمولا پیشتولید مفصلی برای فیلمهایم برگزار میکنم و با کمک مدیر فیلمبرداری به زبان بصری فیلم میرسم. این زبان بصری بعدتر در همه چیز جاری میشود؛ از طراحی صحنه و طراحی لباس گرفته تا نورپردازی صحنهها. همین زبان بصری مشترک به من و تیمم کمک میکند که بتوانیم دربارهی جنبههای مختلف فیلم تصمیم بگیریم.
ردکات: آیا پروژهای جهت ساخت و یا نوشتن در پیش دارید؟ کمی در مورد پروژهی آیندهتان توضیح دهید.
شادی: در حال حاضر مشغول بازنویسی فیلمنامه بلندم و ایدهپردازی برای فیلم کوتاه بعدیام هستم. امسال با فیلمنامهی بلندم به نام «زمزمهات را میشنوم» در بخش اسکریپت استیشن کمپ استعدادیابی برلیناله حضور داشتم و توانستم به کمک منتورهای جشنواره، فیلمنامه را بازنویسی کنم و به نسخههای جدیدی برسم. همچنان به این بازنویسی ادامه میدهم تا زمانی که فیلمنامه برایم کاملا راضیکننده باشد.