نوشته: امین پاک پرور – سپتامبر ۲۰۲۴
در ساحت سینمای فمینیسم، بیان و عدم بیان، هریک چارچوبی هستند برای مقاومت در برابر ساختارهای سلطه. فیلمسازانی که در این نوشتار به بحث میگذارم، از زبان—چه در حضور و چه در غیاب آن—برای به چالش کشیدن و نقد نظامهای استعماری و مردسالارانه بهره برده اند. برنامه «جایگاه زن عرب در مبارزه» که توسط جیوانی ویمرکاتی و مانیا اکبری فراهم شده، این مقاومت را با گزینش و معرفی فیلمهایی از زنان عرب یا درباره آنها به تصویر میکشد، زنانی که هریک به رغم تاریخها و سرزمینهای متفاوتی که از آن سربرآوردهاند، در مسیری مشترک به سمت آزادی کوشیدهاند. با این همه، زبان سینمای هر یک از این فیلمسازها شخصی و مستقل از دیگری است، برخی با تکیه بر خودبیانگری -به عنوان ابراز آشکار و مستقیم معنا- و برخی با لکنت -نه به معنای ناتوانی از بیان بلکه همچون اختلال عمدی یا امتناع خودخواسته از زبان منسجم- مقاومت خود را افشا میکنند. غایت متن پیش رو کاوش در مسئلهی «زبان» و «صدا» در مواردی از این فیلم ها خواهد بود، با تکیه بر آرای دریدا که محدودیتهای لوگوس (زبان-اندیشه) را در کتاب Of Grammatology به بحث گذاشته است.
فیلمهای مورد نظر هریک به شیوهای در برابر تمایل عمومی برای به تصویر کشیدن زنان عرب به عنوان شخصیتهای خاموش و منفعل ایستادگی میکنند، و در مقابل، آنان را به عنوان مشارکتکنندگان فعال در آزادی خود به نمایش میگذارند. به عبارت دیگر، کوششهای آزادیخواهانهی هریک از آنها به قالبهای کلاسیک روایت در فیلم مستند محدود نمیشود. برخی از این فیلمسازان از شکلی از لکنت یا بیان منقطع عامدانه بهره میبرند تا از چارچوبهای ارتباطی لوگوسنتریک —یعنی زبان ساختارمند، منطقی و منسجم که بهطور تاریخی پیش برنده گفتمانهای مردسالارانه، استعماری و مذهبی بوده— خودداری کنند.
من در این میان، تمرکز خود را بر سه فیلمی گذاشتهام که شکلهای متنوعی از بیانگری را آشکار میکنند. نمونهی اول فیلم FATMA 75 اثر سلما بکار خواهد بود که مصائب و تاریخهای جمعیِ زنانه در تونسِ معاصر را بهروشنی وا می کاود. نگارنده بر این باور است که فیلمساز در این اثر با تکیه بر شیوههای مستندسازیِ «خود-قومنگارانه» روایتگری میکند، فرمی از مستندسازی که توسط کاترین راسل در کتاب Experimental Ethnography: The Work of Film in the Age of Video مورد بحث قرار گرفته است. در مقابل، فیلمهای The Great Sadness of Zohara اثر نینا منکس و So Much I Want to Say کار مونا حاطوم عامدانه از عدم بیان / لکنت / نابیانگری استفاده میکنند و با تکیه بر زبان تکهتکه، روایتهای گسسته و سکوت، محدودیت های بیان در گفتمانهای مردسالارانه و استعماری را به چالش میکشند. در بررسی این فیلمها، به کاوش در این خواهم کوشید که چگونه بیان و عدم بیان به عنوان فرمهای مقاومت دستگاه سلطه را نقد می کنند.
FATMA 75 اثر Selma Baccar: صدای خود-قومنگاری
فیلم FATMA 75 اثر سلما بکار نمونهای از بیان هویت جمعی و شخصی زنانه در زمینه پسااستعماری است. این فیلم همچون رسالهای فمینیستی، بیننده را با شخصیت دانشجویی به نام فاطمه همراه میکند که تاریخ زنان تونسی در دوران استعمار و پس از آن را روایت میکند. بکار با تلفیق عناصر روایی مستند، بازسازیهای تاریخی و تحلیلهای سیاسی، تماشاگر را به اندیشیدن به شیوههای سیستماتیک حذف صدای زنان از تاریخهای ملی ترغیب میکند.
حضور راوی در FATMA 75 را میتوان با آرای کاترین راسل درباره مستندهای خود-قومنگارانه به بحث گذاشت. خود-قومنگاری فرمی از مستند است که تاریخ شخصی را با نقد فرهنگی در هم میآمیزد. در این فرم، فیلمساز هم به مثابه مولف و هم سوژهی فیلم صدای خود را آشکار میکند. اگرچه بکار بهطور مستقیم در فیلم حضور ندارد، شخصیت فاطمه بهعنوان استعارهای برای فیلمساز نقش میآفریند—به عنوان فردی که عمیقاً با تاریخ فمینیستی تونس در پیوند است. فاطمه بهعنوان نماینده بکار تماشاگر را در سفری شخصی و جمعی به سوی شیوههای مقاومت فمینیستی همراه میکند.
همچنان که راسل بر این نکته دست گذاشته، خود-قومنگاری اغلب مبتنی بر هویتهای «تکهتکه و چندگانه» است و این خودهای چندپاره را از طریق تجربیات حافظه و سفر بیان میکند. در FATMA 75، سفر شخصی کاراکتر اصلی چه به معنای واقعی و چه استعاری، هویتهای تکهتکه زنانی را به تصویر میکشد که بین نقشهای سنتی، اثرات تاریخ استعماری و تلاش برای رهایی زنان از دستگاه سلطه در حرکتاند. در FATMA 75، فرم تکهتکه فیلم پیچیدگیهای تجربیات زنان را آشکار میکند. این ساختار که بین موقعیتهای زمانی و مکانی مختلف جابهجا میشود، بازتابی از تکهتکه شدن هویتهای زنان تحت نظمهای استعماری و مردسالارانه است.
The Great Sadness of Zohara اثر Nina Menkes: صحبت در نزدیکیِ سوژه
نینا منکس در این فیلم با زبان تکهتکه و ساختارهای گسسته مضامینی همچون تبعید و گمگشتگی را بازگو میکند. این فیلم داستان زنی یهودی به نام زهارا را در سفری به سرزمینهای خاورمیانه دنبال میکند، اما بهجای ارائه یک روایت منسجم، فیلمساز مجموعهای از تصاویر پراکنده و صداهای زمزمهوار را به تصویر میکشد. این زمزمهها که از کتاب ایوب در عهد عتیق برگرفته شده، آشفتگی درونی کاراکتر را بازتاب میدهند اما در برابر تفسیر و معنای واضح مقاومت کرده و بیننده را در وضعیتی از ابهام و سردرگمی رها میکنند.
در فهم این صدای مبهم میتوان از آرای دریدا چارهجویی کرد. به باور دریدا، فیلسوف فرانسوی قرن بیستم، سنت فلسفی غربی همواره لوگوسنتریک بوده است؛ به این معنا که در طول تاریخ فلسفه اروپا، گفتار همواره به عنوان بهترین شیوه روایت درونیات، افکار، احساسات و آگاهی فرد تلقی شده. با این حال، دریدا علیه این جانبداری تاریخی از زبان گفتار میکوشد، دسترسی کلمات به احوال درونی انسان را به چالش میکشد و نشان میدهد که گفتار نیز مبتنی بر نظام نشانهها و قراردادهاست. در The Great Sadness of Zohara با فقدان گفتارِ توضیحدهنده و منسجم و واضح مواجهیم، و بجای آن، مجموعهای از زمزمههای پراکنده میشنویم. این کلمات مبهم و منقطع شرح حالی است بر بیخانگی و گمگشتگی کاراکتر در سرزمینهایی که به آنها سفر میکند؛ سرزمینهایی که در طول تاریخ زمینهی ادیان ابراهیمی و نظامهای مردسالار و گاه به گاه سلطهی استعمار بودهاند. اما چه سنخیت و هسمازیای هست میان بدن کاراکتر با گفتمانهای تاریخ این سرزمینها؟ آنچه از سفرهای کاراکتر درمییابیم شکلی از بیگانگی اوست با تاریخهایی که گویی در اجتماع و خاک این سرزمینها محفوظ است. بدن کاراکتر از همهی این تاریخها جدا افتاده. این تاریخ سلطه که مملو است از به بردگی گرفتن اقوام و ستم پیشگی به زنان و به یغما بردن خانهی اقلیتها و جنگهای ادیان ابراهیمی، همواره در قالب زبان (لوگوس) خود را افشا کرده است. به عبارت دیگر، تاریخ خاورمیانه حاصل روایتگری است و روایت به زبان تکیه میکند. فردی که با این تاریخ سلطه بیگانه است و خودش را از آن جدا میبیند، با زبان این تاریخ نیز ناآشناست. و منظور از زبان در اینجا مشخصا زبانهای سامی و هندواروپایی است که در طول قرنهای متمادی خاورمیانه، ابزار سلطهی اکثریتی بر اقلیتهای دیگر بوده است.
از همین روست که به نظر نگارنده، امتناع فیلم از ارائه معناهای روشن و نیز فقدان زبان منسجم در گفتار و روایت، بیگانگی کاراکتر را از این زبانهای سلطه نشان میدهد، و به بیان دریدا، خود را از بیان لوگوسنتریک رها میکند. در حقیقت، فیلمساز با مقاومت در برابر لوگوس، فضایی برای روشهای بدیل بیان شخصی ایجاد میکند و به زمزمههای پراکنده زهارا فرصت میدهد تا در برابر ساختارهای لوگوسمحور که بهطور تاریخی زنان و اقلیتها را ساکت و رام کردهاند، به شیوهای دیگر سخن بگوید.
این فیلم در همان مسیری حرکت میکند که فیلمساز اهل ویتنام، ترینت مینها، رفته است. آنطور که پوجا رنگان در کتاب immediations نشان میدهد، این فیلمساز نیز در فیلم Reassemblage از روایت زمزمهوار و لهجهدار استفاده میکند که بیانگر عدم تمایل او به خلاصهسازی پیچیدگیهای فرهنگی و زبانی قاره آفریقا در یک روایت واحد است. فیلمساز بهجای صحبت کردن مستقیم از طرف یا دربارهی سوژه، «نزدیک» او سخن میگوید، ابهامها و شکل متفاوت زبان اقوام مورد مطالعه را به رسمیت میشناسد و ناتوانی خود را در بیان تمام و کمال فرهنگ سوژه عامدانه آشکار میکند. منکس نیز در The Great Sadness of Zohara بهطور مشابه از ادعای تسلط بر تجربه کاراکتر خودداری میکند. در عوض، فیلم «نزدیک» به سوژه صحبت میکند بدون اینکه کاملاً آن را تسخیر کند، و فرصت میدهد تا تجربه زهارا در وضعیت باز و مبهم و تعریفنشده خودافشاگری کند.
So Much I Want to Say اثر Mona Hatoum: سکوت
فیلم So Much I Want to Say اثر مونا حاطوم مرزهای عدم گفتار و لکنت عامدانه را گسترش میدهد. این فیلم مجموعهای از تصاویر ثابت است که در آن چهره یک زن مکرراً توسط دستهای مردانه پوشانده میشود. بر روی این تصاویر، صدای زن مکرراً این جمله را تکرار میکند: «خیلی چیزها هست که میخواهم بگویم.» تنش بین تصویر زن و صدای او، بر ابزارهای سلطهای که همواره زنان را به سکوت واداشتهاند تاکید میکند.
اثر حاطوم نیز در چارچوب آرای دریدا قابل تامل است. اگر دستهای مردانهای که دهان کاراکتر را میبندند استعارهای بگیریم از زبان سلطه، مونا حاطوم در این فیلم کوتاه گویی به فرمهایی از تجربه زنانه اشاره میکند که از به زبان متعارف بیان نمی شوند، چرا که زبان همچون محدودیتی غیرقابل انکار در بسط تجربههای شخصی و درونی است. و بدین ترتیب، تکرار جمله «خیلی چیزها هست که میخواهم بگویم» بهعنوان شکلی از مقاومت به تکرار میافتد.
موخره
فیلمهای به بحث گذاشته در این نوشتار نشان میدهند که چگونه فیلمسازان زن عرب با ابزارهای بیان و عدم بیان در برابر سرکوبهای مردسالارانه و استعماری مقاومت میکنند. از طریق روایتهای پراکنده، سکوتها و صداهای مختلشده، این فیلمسازان سیستمهای کلاسیک و مبتنی بر لوگوس را به چالش میکشند و امکانات جدیدی برای بیان زنانه افشا میکنند. فیلم FATMA 75 هویت جمعی زنانه را به فرمی خود-قومنگارانه بیان میکند. The Great Sadness of Zohara بهطور خلاقانه از لکنت و گفتار منقطع بهره میبرد و با استفاده از زمزمههای تکهتکه و روایتهای گسسته، به کاوش در محدودیتهای زبان برای بیان تجربه تبعید و گمگشتگی میپردازد. در نهایت، So Much I Want to Say اثر مونا حاطوم از سکوت و تکرار در نقد سرکوب صداهای زنانه استفاده کرده و نشان میدهد که چگونه سکوت و تکرار در فیلم میتواند بهعنوان شکلی از مقاومت فمینیستی عمل کند.
منابع
۱. Pooja Rangan, Immediations: The Humanitarian Impulse in Documentary، Duke University Press, ۲۰۱۷.
۲. Catherine Russell, Experimental Ethnography: The Work of Film in the Age of Video، Duke University Press, ۱۹۹۹.
۳. Jacques Derrida, Of Grammatology، Johns Hopkins University Press, ۱۹۷۶.
۴. Trinh T. Minh-ha, Reassemblage، ۱۹۸۲.