مهدخت مولایی فارغ التحصیل رشته ی صنایع دستی در دانشگاه هنر تهران است. او حرفه ی خود را با بازیگری شروع کرد و در این سالها موفق به دریافت جوایزی از جمله جایزه ی جشنواره ی فیلمهای مستقل برزیل شد. او همچنین کاندید استعداد نو ظهور آسیا از جشنواره ی بین المللی فیلم شانگهای و یکی از بازیگران برگزیده ی جشنواره ی Nice بود. مهدخت مولایی همچنین در طی این سالها در حرفه ی نویسندگان و تهیه کنندگی نیز فعالیت داشت و از فعالیت های او میتوان به فیلمهای «هما٫ در گذشته٫ گوش سیاه و سینا» اشاره کرد.
ردکات: داستان فیلم داخل یک ماشین شروع می شود به نوعی ماشین یک وسیله بسته متحرک است که در نزدیک ترین وضعیت گفتگویی دو فرد را دو ابزاری حرکتی قرار می دهد. این ایده چگونه و به چه شکل در ذهن شما شکل گرفت؟
مهدخت: از منظر وقوع اتفاق داستانی این فیلم برای من و نیما نادری تمرین بود. ما قصد داشتیم خودمان را امتحان کنیم و در واقع کارگردانی در یک محیط بسیار محدود را تجربه کنیم. برای همین به دنبال داستانی بودیم که در یک ماشین اتفاق بیفتد. کاملا به این آگاه بودیم که دکوپاژ و میزانسن کاملا محدود خواهد شد اما برای من به شخصه چالش بسیار جذابی بود. محیط ماشین نه تنها برای کارگردان بلکه برای بازیگر رو فیلمبردار نیز همیشه چالش بزرگی است. مخصوصا در فیلم کوتاه که محدودیت زمان فیلمبرداری وجود دارد. جدای از این چالش ما مطمئن بودیم که میخواهیم داستان زنانه ای را در این مسیر تعریف کنیم و همین باعث شد که پس از صحبت با سحر ستوده تصمیم به ساخت «هما »را بگیریم.
ردکات: شما بازیگر هم هستید. به عنوان بازیگر تجربه ساخت فیلم چگونه بود و چطور شد تصمیم گرفتید از جلوی دوربین به پشت دوربین بروید؟

مهدخت مولایی
مهدخت : من قویا معتقدم که تمام بازیگران حتی اگر قصد کارگردان حرفه ای شدن هم ندارند باید تجربه کارگردانی داشته باشند و همینطور برعکس، کارگردانان نیز باید تجربه بازیگری داشته باشند. تجربه کارگردانی برای من بسیار لذت بخش بوده و هست. همیشه، حتی وقتی سر صحنه به عنوان بازیگر حضور داشتم به این فکر میکردم که اگر من به جای این کارگردان بودم این صحنه را چطور کارگردانی میکردم. برای من کارگردانی اینطور آغاز شد که میخواستم داستانهای خودم را تعریف کنم. میخواستم شکل داستانگویی خودم را پیدا کنم و این با کارگردانی برای من میسر میشد. تجربههای خوب و بد زیادی با بسیاری از کارگردانان داشتم و نتیجه این تجربیات عملکرد من را در مقابل بازیگرانم شکل میداد. نوشین مسعودیان دوست سالیان دور من است و ما از زمان دانشگاه با هم کار میکردیم و میدانستم چقدر بازیگر قابل اعتمادی است. همچنین درباره ی مهین صدری من شانس این را داشتم که بازیگر یکی از فیلمهای او به اسم « نبودن» باشم و باب رفاقت و همکاری من از آنجا آغاز شد. یکی از بهترین تجربه های کاری من همکاری با این دو بازیگر بود.
ردکات: گفتگوی مادر و دختر مسیر دراماتیکی را طی می کند. ابتدا با آرامشی غیر تحمیلی با بازیهای درخشان دو بازیگر زن آغاز می شود به نوعی با افشاگری دختر اوج می گیرد. چگونه بازیها را هدایت کردید و چه میزان بازیگران در پردازش آزاد بودند؟
مهدخت : از آنجایی که لوکیشن ماشین ما را محدود میکرد خیلی مشخص بود که باید در سیر داستانگویی دقت کنیم چون اگر داستان قابل پیشبینی میشد همه چیز از دست میرفت. برای همین در سیر نشان دادن اتفاقات و حتی دیالوگها خیلی حساسیت به خرج دادیم. در مورد بازی هم همانطور که در سوال قبلی اشاره کردم به بازیگرانم بسیار مطمئن بودم تا این اندازه که تمرین زیادی با آنها نداشتم. هر آنچه از آنها میخواستم به راحتی انجام میشد. یادم هست برای یکی از پلانهای تکثیری اکشن مادر و دختر وقتی نوشین در ماشین در حال گفتن دیالوگ گفتن بود از پشت بیسیم از او خواستم با حرکت سرش سایه ای روی شیشه ایجاد کند و او این کار را انجام داد! انتخاب بازیگر درست نجات دهنده است.
ردکات: از منظر تکنیکی زمانی که ماشین در حرکت بود فیلمبرداری و فیلمبردار را چگونه هدایت کردید. چرا که نورپردازی و فیلمبرداری در کادرهای بسته درخشان بود. چگونه به این تصاویر دست یافتید. آیا دستاورد تصویربرداری همکاری و ایده های مشترک شما و فیلمبردار بود و تصاویر در مسیر نوشتن فیلمنامه در ذهن شما شکل گرفته بود یا در مسیر فیلمبرداری تغییر کرد؟
مهدخت: من معتقدم روزهای فیلمبرداری فقط زمان انجام دادن آن نقشه ای است که از قبل چیده شده است. در نتیجه سعی میکنم همه چیز را مشخص و با برنامه ریزی کامل پیش ببرم. تمام سکانسها استوری بورد داشتند و ما ماکت کامل فیلم را قبل از فیلمبرداری گرفته بودیم و تدوین کرده بودیم تا متوجه تمام ایرادات شویم. خوشبختانه ایمان صالحی فیلمبردار بسیار خوش ذوقی است و همچنین به دلیل تجربه زیادش در کارگردانی، آدم بسیار قابل اعتمادی برای من بود و به خواسته کارگردان بسیار احترام میگذاشت. همچنین به این دلیل که ما از قبل درباره استوری بوردها صحبت کرده بودیم و ماکت فیلم را ساخته بودیم به طور کامل می دانست که من چه نوع تصاویر و کادرهایی در نظر دارم. همین مساله باعث شد من با اعتماد زیاد به فیلمبردارم مسیر فیلمبرداری را طی کنم. بعضی از پلانها به دلیل محدودیت زمانی زیادی که داشتیم تغییر کردند اما همچنان به چیزی که مد نظر من بودند بسیار نزدیک بود.
ردکات: اما پایان فیلم ، چطور شد که تصمیم گرفتید دو بازیگر را از ماشین خارج کرده و در ارتفاع یک ساختمان نیمه ساز فیلم را تمام کنید؟
مهدخت: اساسا استفاده از استعاره و رویا چیزی است که در فیلمسازی خیلی دوست دارم. آن خانه نیمه ساز برای من نشان از رابطه بین این دو زن است و چیزی که بین آنها گذشته است. در آخرین لحظه هایی که آسمان نور دارد در خانه ای نیمه ساز آنها سر روی شانه ی همدیگر میگذارند. من همین لحظه ساده را میخواستم.
ردکات: آیا پروژه ای جدید در دست دارید؟ کمی در مورد آن توضیح دهید
مهدخت: فیلم آخرم که باز هم با مشارکت نیما نادری ساخته ام در مرحله ی پس از تولید است و داستان زوجی است که بر اساس یک اتفاق غیر منتظره مسیر عادی زندگی شان دچار دگرگونی میشود. امیدوارم خیلی زود به مرحله ی نمایش برسد!